خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

روزانه ها

تو به من میگفتی:

یک پدر

یک مادر

یک برادر

یک خواهر

برای خوشبختی کافیست

و من سالهاست که

 به دنبال قطعه گمشده این پازل هستم

دزدی شیشه ای از مرکز ترک اعتیاد و....

یه مرکز ترک اعتیاد هست که من هفته ای دو روز میرم و مریضاشونو میبینم.روز چهارشنبه رفتم و یه مریض داشتیم که قبلش باید یه معرفی کوچیکی ازش بکنم تا بعد ماجرای اصلی را شرح بدم.

این بیمار ما روزی که من رفتم تازه برای ترک اومده بود تزریق میکرد و با اوضاع خراب .گذشت و تو این مدت حالش بهتر شده بود و دیگه مواد مصرف نمیکرد ولی مشکلی که داشت علاقه عجیب به امتحان انواع قرص بود هر روز که میومد خانمش یه گزارش میداد که این هفته این قرص ها و..را مصرف کرده.چندین بار پیش روانپزشک فرستادمش ولی فایده ای نداشت تا اینکه روز چهارشنبه که نوبتش بود اومد مرکز و من دیدم به شدت پر حرف شده و احساس خود بزرگ بینی داره.

گفتم :شیشه مصرف کردی؟

گفت:نه

مدیر مرکز را صدا کردم که آقای....این شیشه مصرف کرده.باید مشاوره بشه و به خانوادش زنگ بزنید

مدیر گفت:نه بعیده دکتر

گفتم من مطمئنم.

این رفت تا اینکه امروز ظهر مدیر مرکز زنگ زده که دکتر همون بیمار دیروزی امروز.یه جوراب زنانه پوشیده رفته مرکز و دست و پای منشی بیچاره را بسته.و با تهدید با چاقو .قرص های متادون مرکز را برده و تلفن مرکز را قطع کرده و....

و درست مثل یک فیلم سینمایی

گفتم بابا من این موها را تو زندان و سر و کله زدن با برادران معتاد سفید کردم .من دیروز گفتم این شیشه مصرف کرده.جدی نگرفتی باز خوبه به کسی آسیب نزده

پی نوشت:

1-متاسفانه مصرف شیشه و عدم توجه به سونامی شیشه در جامعه باعث بروز خطرات و جنایات میشود که فرداها جبران آن ممکن نخواهد بود

2-بین اسم آروشا-ماهک و آنوشا شما کدومو پیشنهاد میدید؟



فرار از زندان و....

تو اخبار میگفت که 6 زندانی از زندان اصفهان با حفر تونلی موفق به فرار شده اند و یکی از آنها به دلیل چاقی در تونل گیر کرده و موفق نشده که فرار کنه.نمیدونم چرا وقتی اسم فرار از زندان و یا فیلم و سریالهای که حاوی فرار از زندان باشه میاد .همه بی اختیار طرفدار قهرمان فیلم میشن که قراره فرار کنه یا موفق به فرار شده و بی اختیار این فراریها را تحسین میکنند.یاد ماجرای فراری های زندان خودمان افتادم که تو چند پست دنباله دار ماجراشونو براتون تعریف کردم.

زندان ما خبری نیست .جز انبوه زندانیان و کار خسته کننده و.....

اعتیاد فاجعه ای به تمام معنا

دارم فرم های زندانیان معتاد را پر میکنم .وقتی به سن شروع و نوع مواد و..دقت میکنم گویایی حقایقی دردناک است.در نظر دارم دو تا طرح تحقیقاتی در این مورد انجام بدم.دوستان کسی پروپوزال یا نظری در این ضمینه نداره.البته اسمش به عنوان همکار در مقاله درج خواهد شد.

گرما و...

من از گرما متنفرم.هوا که گرم میشه متابولیسم بدن من کاهش میابه و هیچ حوصله ای برام نمیمونه .کلافه میشم.دلم لک زده واسه برف

عنوان ندارد

من حوصله ندارم

شما چطور؟

خسته ام

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی هدف، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!

آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت ببر، خسته ام از این کویر!

قیصر امین پور آینه های ناگهان

تجاوز و.....

بعضی وقت ها میمونم تو کار خدا.که اینا چی هستند دیگه

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

قصه درد و آبرو

قصه زجر

قصه حرمت

قصه وحشی گری و....

چند تا زندانی برا معاینه آوردند .پذیرش میگی دکتر ببینون تا بعد من یه چیزی بگم

میبینمشون و میرن

پذیرش میگه اینها به یه دختر تجاوز کردند و فیلم گرفتن و ..... با افتخار فیلمشو پخش کردند و با فیلمی که زجه و التماس یک دختر بیگناه بوده کلی خندیدن

دو تا زندانی دیگه اینها راننده تاکسی شهری بودند که مدتها به مسافرانشان تجاوز میکردند تا بلاخره یکی پیدا شد و شکایت کرد

ودیگری به یه بچه تجاوز کرده و....

فقط تقدس پزشکی هست که مانع میشه من مثل یک بیمار با این انسان نماها رفتار کنم

پذیرشمون که یه زندانی هست که تو درمانگاه کار میکنه میگه:

اینها را تو بند آوردند .خیلی زندانی ها باهاشون درگیر شدند به خاطر این کاراشون.

نفرتی عظیم از این نوع بشر در تمام وجودم زبانه میکشد

به راستی ما به کجا میرویم؟

و چرا اینگونه هست که اینها به خود اجازه میدهند اینگونه با  هم نوع و هم شهری و...خود رفتار کنند

انسانیت و شرف انسانی ایا دیگر افسانه است؟

پی نوشت:

1-این پست را چند وقت پیش که هنوز موضوع تجاوزات گروهی داغ نشده بود من نوشته بودم

2-و باید این متجاوزین از نظر روانی مورد کنکاش جدی قرار گیرند .و قانون دانان و صاحبان رای و نظر و آنانی که دستی در حکم دارند بگویند که کسی که مورد تجاوز قرار میگیرد گناهکار و مقصر نیست.

3-آیا این بهانه که قربانیانتجاوز  خود اسباب تجاوز را فراهم آوردند را هیچ عقل سلیمی میپذیرد و آیا باید اینگوتنه باشد .آیا اشاعه این طرز فکر  آنهم از طرف کسانی که باید با متجاوزان برخورد کنند خود سبب و دلیلی برای تجاوزات بیشتر نمیشود؟



یه سفر خوب برای آنهای که گرما و گرد و غبار کلافشون کرده

سفر به چهارمحال و بختیاری

راههای رفتن به شهرکرد:

۱-هوایی:فقط از تهران و مشهد و کویت

۲-زمینی:شهرکرد تا اصفهان ۸۰ کیلومتره با یه اتوبات توپ و یه تونل خوب یک ساعت برای کسانی که عشق سرعت نیستند.

۳-از طریق یاسوج که ۳-۴ ساعته

۴- خوزستان باید برید ایذه و بعد لردگان و بعد بروجن

۵- از داران تا شهرکرد ۱/۵ ساعته و از تیران تا شهرکرد ۱ ساعت

کجاها بریم تو شهرکرد:

۱- خود شهر شهرکرد پارکهایی زیبا داره

۱- لاله و ورودی شهرکرد:دو تا پارک زیبا و امن

۲-ملت و تهلیجان

۳- تو شهر شهرکرد هتل آزادی-خانه معلم و مهمانسرای جهانگردی است

۴- رستوران خوب قصر در خیابان کاشانی و فسد فود عالی کی ۲

اطراف شهرکرد:

قلعه دزک :

 برای رفتن به دزک که در ۳۵ کیلومتر یشهرکرد قرار دارد و آب و هوایی بی نظیر  داره از این مسیر برید:شهرکرد-فرخشهر-دستگرد -دزک در ضمن در این مسیر شما میتوانید ار پارک سرچشمه فرخشهر-باغات فرخشهر-امام زاده دستگرد هم دیدن کنید و زیباترین غروب ها را در روستای ایرانچه که ۲ کیلومتری دزک است ببینید و لذت ببرید.و همچنین دیدن از حمام تاریخی دزک و شیر سنگی بی نظیر که بر مزار شهید محراب چگینی بوده و نزدیک ۴۰۰ سال قدمت دارد دیدن کنید

۲-سامان:فاصله تا شهرکرد ۱۵ کیلومتر منطقه زیبا با باغات فراوان هلو-گردو و بادام و پل تاریخی زمان خان و ویلاهای بسیار زیبا که اجاره ای هم هستند در ضمن از سامان میتوانید به بن بروید و از گرداب بن دیدن کنید و از بن به چادگان و سد زاینده رود همه این مسیر ها یک ساعته

۳-فارسان در ۴۰ کیلومتری شهرکرد قرار دارد و شهری خنک با چشمه زیبای پیر غار در ضمن هتل خوبی هم دارد

۴-کوهرنگ:در ۸۰ کیلومتر یشهرکرد با طبیعتی بکر و هتل های خوب

۵-تالاب چغاخور:مسیر رسیدن به این تالاب زیبا و بی نظیر از این قراره فاصله تا شهرکرد ۶۰ کیلومتر:شهرکرد-شلمزار-گهرو-تالاب چغاخور در ضمن میتوانید از باغ های آورگان و امام زاده حمزعلی و شهر بلداجی هم دیدن کنید

6- گز بلداجی:

گز بلداجی یک اسم نیست بلکه اسم این گز از شهر بلداجی که در مسیر تالاب چغاخور است گرفته شده

--------

تو ۲ روز میتونی تمام چهارمحال و زیر و رو کنی در ضمن میتونی یک هفته هم بمونی و از آب و هوایخنکش لذت ببری و از دست گرما نجات پیدا کنی

امتحان کنید

اینهم یک سایت خوب در باره سفر و مخصوصا سفر به چهارمحال و بختیاری است

تهران یک روزه

گفته بودم که گزینش رد کرد و اعتراض کردم و....و چند روز قبل زنگ زدن که باید بیایی تهران و تو جلسه شرکت کنی و...شب یک شنبه با دوستم رفتیم و صبح تهران بودیم و وزارت خانه .ساعت 12 نوبت من بود و رفتیم و دوباره همان سوال ها و جواب ها .منتها چون تهران بود شدیدتر و....تو اون پست گفتم چی پرسیدن و چی مهم بود براشون.از دست خودم بیشستر عصبانی هستم که چرا این همه راه فتم.و خیلی بیشتر که چرا این همه سال موندم اینجا.

تنها سود این سفر دو شب رانندگی بود و گرمای شدید هوا و این نکته که تنها چیزی که ارزش ندرد تمام سالهای که در دورافتاده ترین مناطق به مردم خدمت کردی .

 و این بار  هم همان ماجرای های مسخره 

پی نوشت:

1-با سپاس از اسمهای زیبایی که بیان کردید 

2-دختر ما قرار ه آخر مرداد به دنیا بیاد

3-تنها چیزی که الان برام اهمیت داره دختر کوچولومه.

4-هیچ وقت دوست نداشتم از اینجا برم ولی امیدوارم زودتر راحت شوم

4-دیروز سالروز شهادت دکتر شریعتی بود نامش به بلندای تاریخ ماندگار باد




جمعه

و هنوز من به راز دلگیری جمعه ها پی نبرده ام


و...

توی قاب خیس این پنجره‌ها
عکسی از جمعه‌ی غم‌گین می‌بینم،
چه سیاه ئه به تن‌اش رخت عزا!
تو چشاش ابرای سنگین می‌بینم.

داره از ابر سیا خون می‌چکه!

جمعه‌ها خون جای بارون می‌چکه!


پی نوشت:

1-یه اسم ایرانی  دختر که با حرف میم یا الف شروع میشه پیشنهاد بدید

2-اینم سورپرایز پزشک زندان بود که به زودی رونمایی میشه


........

روز مرد

و اگر مردی دیدی روز مرد را به او تبریک بگو

If you saw a man these days , say congratulations


پی نوشت:

1-نه هنوز هم پر از مرد و مردانگی است دورو برمان گرچه کم رنگ شده این حضور

2-و من قدردان تمام پیام های مهرآمیزتان هستم

20 خرداد

شاید اگر حق انتخاب داشتم هیچ وقت به دنیا نمی آمدم

امروز روزی است که من به اجبار به این دنیا آمدم بی آنکه حق انتخاب  دیگری  داشته باشم


قصه های از زندان

ملتی  عصبانی

همیشه من از تعطیلات نگرانم.البته بماند که پزشکان باید همیشه تعطیلات سر کار باشند .از یه نظر دیگه من نگران میشم .وقتی تعطیلات شروع میشه.نمیدونم چه حکمتیه تا تعطیلات چند روزه آغاز میشه.ملت میفتن به جون هم و می خوان تو این تعطیلی حساب های قدیمی را تصفیه کنند .ویا حساب های جدید باز کن .و این حسابها شامل دعواهای خانوادگی-دعواهای ایلی و طایفه ای .دعوا تو پارک.دعوا تو خیابون .ت. بیابون .با همسایه.با رهگذر و... میشه و معلومه که نصیب زندان هم این طرفین دعوا میشن.البته اونای که زنده میمونن .

بعد این تعطیلات زندان پر شده از ملتی که سر دعوای دو تا بچه ریختن به هم و حسابی از خجالت هم در اومدن و یکی دو تا کشته بر جا گذاشتن و یه لشگرزخمی و زندانی.وقتی اینا میان زندان .تازه آروم میشن و وقتی میپرسم که چرا اینطور شد.همه یه جواب دارن .که عصبانی شدیم و شد دیگه.میگم آخه جون آدم مگه الکیه که شما سر هیچ و پوچ این کارا را میکنید و بعد میگید شد.

گروه دیگه سر زمین به جان هم افتاده بودند و یه لشگر زخمی تحویل داده بودند .تازه سر اینکه چرا گوسفند های این یکی رفته رفته تو زمین اون یکی.و ملت عصبانی شده و به جان هم افتادن 

به نظر من باید بررسی بشه که چرا این ملت ما اینقدر عصبانی شده و اینقدر زود از کوره در میرن .نگاهی به آمار قتل ها و زخمی ها و پرونده ها که بندازیم به عمق فاجعه پی میبریم

پی نوشت:

1- یکی دو دوست برای حل مشکل بچه های که در پست قبل گفتم پیشنهاداتی داده اند که امیدوارم زودتر به نتیجه برسد و شاهد آزادی این بچه ها باشیم

بازهم با پسرکی که طرفدار کریم باقری است

سلام

گاهی آدم فکر نمیکنه بشه یه کار بزرگی کرد آونهم با این امکانات

.و هیچ وقت به فکرش نمیرسه در گوشه و کنار این سرزمین کسانی هستند که نتها ژست انسان دوستی دارند بلکه با عملشون این کار ها را میکنند .بی آنکه منتی بر کسی داشته باشند

برای حل مشکل این پسرک ایمیلهای به دستم رسید که من هم مشخصات و..را در اختیارشان گذاشتم و امیدوارم آنهای که دست توانای دارند با نجات یک کودک انسانیت خود را به منصه ظهور برسانند

امروز در کانون:

امروز به کانون رفتم تا هم بچه های کانون را ببینم و هم صحبتی با مددکار کانون.این دوست کوچکمان بود تا مرا دید دوید و سلامی کرد .لباس پرسپولیس بر تنش نبود .گفتم تاو چه جور پرسپولیسی هستی که لباس پرسپولیس را نپوشیدی .با سرعتی فراوان رفت و با پیراهن پرسپولیس برگشت.

به مددکار آنجا گفتم ممکنه چند تا عکس از این دوستمان به من بدهید .ترسید.دکتر باید با خیلی جاها هماهنگ بشه و...دیدم بهتر که نگیرم .چون همین امروز فردا هم هست که شاید مجبور شوم به این وبلاگ هم خاتمه دهم

یک نوجوان دیگر هم بود .پسری بینهایت مظلوم و 13 ساله که مددکار میگفت با پرداخت مقداری پول رضایت شاکیش جلب می شود .منتها این پسر نه کسی را دارد که پیگیر کارش باشد و توان مالی .مدتهاست که با پرداخت وثیقه آزاد میشود ولی هیچ کس را ندارند که این وثیقه را تامین کند و درزندان به سر میبرد

مددکار گفت دکتر شما از آشناهای کریم باقری هستی؟

گفتم نه؟

ولی ممکنه بتونم کریم باقری را اینجا بیاورم تا واسطه رضایت شود برای این پسرک.و یا تامین مالی برای آزادی علی رضا

ولی شما به این بچه ها چیزی نگو که امیدوار بشوند

گفت چه جوری؟

گفتم این قسمتش با خداست شاید جور شد .

پی نوشت:

1-دوستان عزیزی که پیشنهاد کمک داده اند لطفا اسمی از این وبلاگ نببرید

با ایمیل من تماس بگیرید.

2-فیلتر شدن به کنار حوصله بقیه دردسرهای ناشی از وبلاگ نویسی و .... را ندارم.در یک پست که قبلا توضیح دادم.باز هم سوالی بود ایمیل بزنید

3-امیدوارم در این روزها من خبر آزادی این دو کودک را به یاری شما به گوشتان برسانم

4-آیا ممکن است؟

پسرکی با پیراهن شماره 6 پرسپولیس

امروز نوبت ویزیت بچه های کانون بود.نوجوانان زیر 18 سال که مرتکب جرم می شوند ذدر کانون نگه داری می شوند و در بین آنها پسر بچه ای 10-12 ساله بود و چون لباس فرم کانون برایش بزرگ بود یک پیراهن ورزشی شماره 6 قرمز پوشیده بود.بهش میگم طرفدار فوتبالی ؟

میگه:اره پرسپولیسیم

میگم:پرسپولیسم که امسال به زور چهارم شد

میگه :طرفدار کریم باقریم پیراهنشم پوشیدم

این بچه خیلی شیطون بود داشت تمام وسایل اتاق پزشکو بهم میرخت.بهش میگم اون گوشه وایسا تا من بقیه را هم ببینم.

جرمش این است که تو یه دعوای بچگانه سنگی بر سر پسر عمویش زده و متاسفانه آن پسرک فوت کرده و از یک روستای دوافتاده میباشد .واین همه دست به دست هم میدهد تا اینکه کسی پیگیر کارش نباشد.بچه ای که به جای بازی با هم سن و سالان و تجربه کودکی و شیطنتهای کودکی در زندان بسر میبرد

مقادیر فراوانی  ویتامین سی و مولتی ویتامین برایش مینویسم.که مورد علاقه بچه های کانون زندان است

و یه لحظه آرزو میکنم کاش کریم باقری یا باشگاه پرسپولیس این نوشته را میخوانند و برای نجات این کودک قدمی بر میداشتند

پی نوشت :

1-اگر کسی کاری از دستش بر میآید به نشانی من ایل بزند تا آدرس و شماره تلفن کانون و زندان و این پسرک را در اختیارش قرار دهم milad2milad@yahoo.com

2- شرمنده که اینجور میگم.اگر کسی واقعا میتواند کمک کند .چون هر تماس امید بخشی اگر رنگ واقعیت نگیرد تاثیر سوئی بر زندانیانی که با این تماس ها امیدوار میشوند دارد.

3-این نکته به خاطر تماس ها و قول های کمکی بود که عملی نشد و شرمندگی ماند و امید بر باد رفته یک زندانی

شروع تجربه ای تازه

تجربه ای جدید را آغاز میکنیم

البته کاری جدید

و شاید این پایانی باشد بر روزهای زندان

کلینیک خصوصی ما شروع به کار کرده و تازه آغاز راه.

شرایط سخت آغاز یک کار جدید برای ما .بی هیچ کمک و وامی تا کنون سخت بود ولی آغاز شد 

گرچه کلینیک ما خصوصی است ولی عهد کرده ایم که خصوصی نباشیم واز هر کمکی به هم نوعان بیمار دریغ نکینم .امید دارم بر عهدمان بمانیم و دعا کنید که این تجربه و این شروع شروعی موفق باشد

روزت مبارک مادر


به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد


((حسین پناهی))


پی نوشت:

اینجا یه نظر سنجی در مورد وبلاگ های پزشکانه یه سر بزنین

حجازی هم رفت آخرین پرواز عقاب

حجازی را دوست داشتم

نه اینکه

دروازبان بزرگی بود

استقلالی بود

جنتلمن بود

جسارت داشت

مربی خوبی بود

محبوب بود

و بوسه بزرگ مرد سینمای ایران جمشید مشایخی بر پیشانیش و تختی نامیدنش

و

ده ها دلیل دیگر

به خاطر آن نه گفتن هایش

و آن غرور و شرفی که هیچ وقت رایگان خرجش نکرد

و تمام ظاهرسازی های  و ریاکاریهای که ستاره هایمان در می آورنداو اینگونه نبود



حیوانهای انسان نما

بعضی وقت ها میمونم تو کار خدا.که اینا چی هستند دیگه

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند

قصه درد و آبرو

قصه زجر

قصه حرمت

قصه وحشی گری و....

چند تا زندانی برا معاینه آوردند .پذیرش میگی دکتر ببینون تا بعد من یه چیزی بگم

میبینمشون و میرن

پذیرش میگه اینها به یه دختر تجاوز کردند و فیلم گرفتن و ..... با افتخار فیلمشو پخش کردند و با فیلمی که زجه و التماس یک دختر بیگناه بوده کلی خندیدن

دو تا زندانی دیگه اینها راننده تاکسی شهری بودند که مدتها به مسافرانشان تجاوز میکردند تا بلاخره یکی پیدا شد و شکایت کرد

ودیگری به یه بچه تجاوز کرده و....

فقط تقدس پزشکی هست که مانع میشه من مثل یک بیمار با این انسان نماها رفتار کنم

پذیرشمون که یه زندانی هست که تو درمانگاه کار میکنه میگه:

اینها را تو بند آوردند .خیلی زندانی ها باهاشون درگیر شدند به خاطر این کاراشون.

نفرتی عظیم از این نوع بشر در تمام وجودم زبانه میکشد

به راستی ما به کجا میرویم؟

و چرا اینگونه هست که اینها به خود اجازه میدهند اینگونه با  هم نوع و هم شهری و...خود رفتار کنند

انسانیت و شرف انسانی ایا دیگر افسانه است؟


بوی گندم

اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام
تویی این مسافر شیشه ای شهر ٿرنگ
پوستم از جنس شبه ، پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ
بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو
تن من خاک منه ، ساقه گندم تن تو
تن ما تشنه ترین تشنه یک قطره آب
بوی گندم مال من ، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال تو
شهر تو ، شهر فرنگ ، آدم هاش ترمه قبا
شهر من ، شهر دعا ،همه گنبداش طلا
تن تو ، مثل تبر ، تن من ریشه سخت
تپش عکس یک قلب ، مونده اما رو درخت
بوی گندم مال من هر چی می کارم مال تو
نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری ، خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هر کس که هست هر کس که نیست داد می زنم
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو

 

شهیار قنبری

[جدی میگی دکتر؟

تو اتاقم تو بهداری زندانم .مریض ها را دیدم .تلفن زنگ میخوره.معمولا من جواب نمیدم .چون کسی کاری با بهداری نداره.این بار بر میدارم .یه خانم از انجمن بیماران تالاسمی است و میگه:

یه زندانی دارین به اسم فلانی که بیماری تالاسمی ماژور داره و هپاتیت وکلی مشکلات دیگه .هر ماه دو بار باید خون بگیره و ....الان به خاطر چک زندانه و ما نامه نوشتیم که معرفی بشه به پزشک قانونی و...نامه ما رسیده .میشه کاری براش کرد و اضطراب در صداش موج میزنه.میگم:چون چک بوده و شخصی باید خودش پرداخت کنه وکاری براش نمیشه کرد.ولی.حرفم تمام نشده که میگه آقای دکتر این بیمار تالاسمی ماژوره .میگم صبر د اشته باشین

ولی من بدون اینکه نیاز به رسییدن نامه شما باشه الان می بینم بیمارتونو .و براش مرخصی درمان درخواست میدم و تو این مدت مرخصی مشکل چکش را هم حل کنید.

میگه :جدی میگید.

میگم :آره خوب مگه شما جدی نمیگید اینهمه مشکل داره؟

میگه :چرا ولی باور نمی کنم یه پزشک زندان به این راحتی حاضر بشه این کار را برا کسی که تا به حال ندیده انجام بده

میگم:این از خوش شانسی این زندانیه بیماره و وظیفه انسانی

باورش نمیشه.میگه میتونم  فردا دوباره برا پیگیری زنگ بزنم؟

میگم :تا ظهر کار بیمارتان حل میشه منتها بعد از اینکه من دیدمش.به جای فردا ظهر زنگ بزن

میگم بیمار زندانی را میاورند.پسری 26 ساله که تالاسمی ماژور باعث شده که خیلی کوچکتر از سنش باشه.بهش میگم چرا آومدی زندان؟

میگه:چک داشتم 4 میلیون هر چی به طرف گفتم 2 میلیون امروز میدم 2 میلیون تا 10 روز دیگه قبول نکرد و چکم را برگ کرد و حالا اینجام

در مورد تزریق خون و دارو ها ش سوال میکنم و....

بهش میگم چک شخصی داری نمیشه کار خاصی کرد باید ثابت بشه نداری و بعد درخواست ستاد دیه و....که یه سالی طول میکشه.میپرسم کی نوبت تزریق خون داری؟

میگه:پی فردا

بهش میگم من درخواست مرخصی درمان برات میدم که موافقت هم میشه .تو هم برو کار درمانتو انجام بده و هم کار چکتو جور کن


پی نوشت:

1- رکورد جوانترین زندانی ما هم شکست.هادی کوچولو 3 ماهه که با مادرش زندانه.البته متاسفانه.و پسری بینهایت زیبا و با لبخندی بر لب.مادرش میگه دکتر  خیلی بچه ها را دوست دارن .این فنقلی هم تا دکتر را میبینه هی میخنده براش.امروز تب داشت که براش دارو نوشتم و فعلا حالش خوبه

2-وقتی همه درها بر رویت بسته است .نگاهی به پشت سرت بینداز .شاید آنجا دری باز است