خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

[جدی میگی دکتر؟

تو اتاقم تو بهداری زندانم .مریض ها را دیدم .تلفن زنگ میخوره.معمولا من جواب نمیدم .چون کسی کاری با بهداری نداره.این بار بر میدارم .یه خانم از انجمن بیماران تالاسمی است و میگه:

یه زندانی دارین به اسم فلانی که بیماری تالاسمی ماژور داره و هپاتیت وکلی مشکلات دیگه .هر ماه دو بار باید خون بگیره و ....الان به خاطر چک زندانه و ما نامه نوشتیم که معرفی بشه به پزشک قانونی و...نامه ما رسیده .میشه کاری براش کرد و اضطراب در صداش موج میزنه.میگم:چون چک بوده و شخصی باید خودش پرداخت کنه وکاری براش نمیشه کرد.ولی.حرفم تمام نشده که میگه آقای دکتر این بیمار تالاسمی ماژوره .میگم صبر د اشته باشین

ولی من بدون اینکه نیاز به رسییدن نامه شما باشه الان می بینم بیمارتونو .و براش مرخصی درمان درخواست میدم و تو این مدت مرخصی مشکل چکش را هم حل کنید.

میگه :جدی میگید.

میگم :آره خوب مگه شما جدی نمیگید اینهمه مشکل داره؟

میگه :چرا ولی باور نمی کنم یه پزشک زندان به این راحتی حاضر بشه این کار را برا کسی که تا به حال ندیده انجام بده

میگم:این از خوش شانسی این زندانیه بیماره و وظیفه انسانی

باورش نمیشه.میگه میتونم  فردا دوباره برا پیگیری زنگ بزنم؟

میگم :تا ظهر کار بیمارتان حل میشه منتها بعد از اینکه من دیدمش.به جای فردا ظهر زنگ بزن

میگم بیمار زندانی را میاورند.پسری 26 ساله که تالاسمی ماژور باعث شده که خیلی کوچکتر از سنش باشه.بهش میگم چرا آومدی زندان؟

میگه:چک داشتم 4 میلیون هر چی به طرف گفتم 2 میلیون امروز میدم 2 میلیون تا 10 روز دیگه قبول نکرد و چکم را برگ کرد و حالا اینجام

در مورد تزریق خون و دارو ها ش سوال میکنم و....

بهش میگم چک شخصی داری نمیشه کار خاصی کرد باید ثابت بشه نداری و بعد درخواست ستاد دیه و....که یه سالی طول میکشه.میپرسم کی نوبت تزریق خون داری؟

میگه:پی فردا

بهش میگم من درخواست مرخصی درمان برات میدم که موافقت هم میشه .تو هم برو کار درمانتو انجام بده و هم کار چکتو جور کن


پی نوشت:

1- رکورد جوانترین زندانی ما هم شکست.هادی کوچولو 3 ماهه که با مادرش زندانه.البته متاسفانه.و پسری بینهایت زیبا و با لبخندی بر لب.مادرش میگه دکتر  خیلی بچه ها را دوست دارن .این فنقلی هم تا دکتر را میبینه هی میخنده براش.امروز تب داشت که براش دارو نوشتم و فعلا حالش خوبه

2-وقتی همه درها بر رویت بسته است .نگاهی به پشت سرت بینداز .شاید آنجا دری باز است

نظرات 25 + ارسال نظر
إمادیوف سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 15:45 http://emadiof.com

گاهی اوقات وظیفه میشه راه انداختن کار نیازمندا حتی اگه قانونا مجبور نباشیم.

سلام
درسته
منتها دیدی که نسبت به زندان و پزشکان زندان و زندانیان هست
و مخصوصا در مورد زندانیان خاص که کسی کاری از دستش بر نمیاد یا نمیتونه
باعث میشه همه فکر کنن که ......
ولش کن اصلا
مرسی از پیامتت

شهناز سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 21:46

دکتر جان سلام خسته نباشی کاش همه مثل شما در مقابل دیگران احساس مسئولیت کنند.

مرسی
انجام وظیفه هست

سارا سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 21:59 http://tajrobe2010ss.blogfa.com

سلام
ممنون از کمکی که کردید.
اجرتون با خدا.

ناهید کوچولوو سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 22:26 http://mohandes-kocholooo.tk/

خیلی کار خوبی انجام دادید.

مامان این کوچولوو ، چی شده و برای چی زندانه ؟
اون خانومی که شوهرش رو کشته بود آزاد شد یا نه؟

مواد
تازه باباشم هست
نه هنوز گر رضایته بیچاره

دلژین سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 23:29 http://drdeljeen.com

ای واااااااای از چه سنی اومده زندان طفلی

مامان چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 01:29 http://nushinemaman.blogfa.com/

سلام
اولین باره اومدم اینجا
خوشحال شدم که به فکره همنوعانتون هستین
و ناراحت که هادی کوچولو و مامانش چرا زندانن؟
دختره ما یه کم جا به جا بشه مریض میشه اونوقت این کوچولو زندانه؟؟؟
چرااااااااااااااااااااااااا؟

3ماهشه مادرش با خودش اورده تو زندان

مستوره چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 09:45 http://shaparaksh.blogfa.com/

طفلکی هادی

واقعا خسته نباشید (:

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 09:50

ولی ممکنه اون در قبل از پلی باشه که یه بار پشت سرت خرابش کرده باشی ...

منجوق چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 10:42 http://manjoogh.blogfa.com/

منظورش از بچه دوست دارن بچه واقعی بود؟ یا منظورش هم بندیاشن؟

ستاره چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 15:00

خدا قوت

رومینا چهارشنبه 28 اردیبهشت 1390 ساعت 20:40

حقیقتش منم تا آخر جمله تونو نخوندم باور نمیکردم با یه تلفن بشه مشکل یک زندانی حل بشه. زنده باشین، انشالله مشکلات خودتون هم به همین راحتی حل بشه

البته گاهی

شامل پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 00:10

این راه انداختن کار مردم،خصوصا برای افرادی که به هیچ جایی بند نیستن پیش خدا گم نمیشه.ادامه ماجراشو هم بنویس لطفا

قرار شد بره مرخصی درمان و کار چکشم جور کنه و رضایت بگیره

:) پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 01:29

نمیشه کاری کرد کرد که اون بچه تو زندان نباشه
اینجور سرنوشتش بهتر از والدینش نمیشه
واقعا جای تاسف داره چنین افرادی که از عهده خودشونم برنمیان 1 نفر دیگرا ...
چیزی نگم بهتره
فقط امیدوارم این کوچولو عاقبت خوبی داشته باشه

3 ماهه
مادرشم اونجاست بیرون کسی را ندارند مراقبش باشه

بلندترین پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 01:37 http://www.bolandtarin.blogsky.com

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا...
دشوار است آقای دکتر؟


راستیییییییی منم اومدم بلاگ اسکای
شما که لطف کردین منو لینک کردین الان اصلاحم بنمایید تا بتونم به آغوش جامعه باز گردم

شازده خانم پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 10:06 http://tehransaate5.blogsky.com/

خب.آینده درخشان این بچه از الان معلومه مگه اینکه مثل ژان وار ژان یه معجزه ایی چیزی پیش بیاد.

yeki. شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 12:42

خیلی ماهی

باران از لاهیجان سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 11:58 http://sellule68.blogfa.com/

وایییییییییی دلم برا نی نی سوخید
هادی و مامانش چرا زندانن؟

مامانش مواد مخدر

باران از لاهیجان سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 11:59 http://sellule68.blogfa.com/

راستی دکتر خدا خیرت بده

جوجه چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 00:10 http://jojeordak.blogfa.com/

بیچاره این نی نی کوچولو .بعضیا نافشون رو با بدبختی بریدن.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 01:26

دکی جان کلی از وبلاگت خوشم می یاد خدا قوت

معلم کوچولو شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 09:24 http://ostadeeshgh.blogfa.com/

سلام.من اولین باره که به وبلاگ شما سر می زنم. دکترُ این داستان واقعی بود یا از خودت ساخته بودیش؟تصور من از دکترای زندان بیشتر آدمای عبوس و بی احساس و بی درکه.

سلام
مرسی از این همه لطف
اسم و فامیل این زندانی هست
کافیه یه تماس با انجمن تالاسمی بگیری
دوست داشتی برات ایمیل میکنم

سارا چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 15:59 http://siham.blogfa.com

خیلی زیبا مینویسین
انسان دوستیتون جای تقدیر داره

زویا پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 07:59

آدم هایی مثل شما هنوز وجود داره؟!!

مرسده دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 14:34

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
خوشحالم که این اتفاق رو تو وب گذاشتین ........
درضمن از اون پسر باید پرسید چه کار کرده که به پست همچین پزشک انسان دوستی خورده !!!!
خوش به حال اون و خوشا به حال شما
سلامت باشید

بی نام پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 14:36 http://eterafe1dokhtar.blogsky.com/

پیامهارو که خوندم متوجه نشدم بعضیا واسه چی ازتون تشکر کردن!
نمی دونم چرا فکر میکنن کار خوب انجام دادن تشکر کردن لازم داره!!! خوب بودن و خوبی کردن وظیفه ست!

گاهی با خودم میگم دکترا که انقد مفت پول میگیرن چرا مثلا واسه اینجور شرایط خاص دست تو جیب نمی کنن؟ مثلا چی میشد دومیلیون از چهارمیلیونو شما تقبل میکردی؟! حقوق یک ماهت میشد!!!! بیراه میگم؟!
امیدوارم با این جمله که " از این آدما زیاده و آدم نمی دونه به کدومشون کمک کنه خودتونو توجیه نکرده باشید"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد