خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

روزت مبارک مادر


به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد


((حسین پناهی))


پی نوشت:

اینجا یه نظر سنجی در مورد وبلاگ های پزشکانه یه سر بزنین

نظرات 11 + ارسال نظر
FarNaZ سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 17:00 http://desiree.blogsky.com/

BIG LIKE...
_____________________
قربون همه ی مامانا برم من!!!

یک ماما با چکمه های سفید سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 18:47 http://newmidwife.blogsky.com

مادرمن مادرمن تو یاری و یاورمن...مادرچه مهربونه بی عذرو بی بهونه قصه واسم میخونه
روز همه مادران پاک که این چنین فرزندانی را تربیت کردند مبارک باد

خوشحال ها سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 19:03

سلام
من بعد از یک غیبت کبری دوباره برگشتم که سری به دوستان بزنم ،از شانس من با روز مادر همراه شد .پس هم سلامی به شما دوست عزیز و هم روز همه مادران و زنان مبارک

سمی چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 17:54

حقیقتش منم یه مادرم یه ییر سالخوده توی یکی از این زندانای ایران دو تا بچه هم دارم که یه وقتایی میان ملاقاتی بزرگه خیلی بهم سر میزنه اما کوچیکه سرش به زندگیش گرمه خوب اونا خوش باشن ما هم خوشیم مگه یه مادر چی میخاد تو این زندان ٫س از سالها پس انداز یه رایانه گرفتم سرم گرم بشه خوب موقع جوونی ما اینترنت کجا بود خوش به حال شما جوونا عجب سرگرمیایی دارین اگه ما هم سرمون اینجوری گرم میشد دیگه جزو مافیای ایتالیا نمی شدیم که .......راستی مادر یه اهنگ از اینترنت دانلود کردم به نام i need a dortorاز emenem که فوق العادس وقتی اونو گوش می دم با همین سن 69سال به قدری هیجان زده می شم که مث جوونای الان بلکه بهتر می رقصم ...........ببین مادر من فقط چون تنهام درد دل می کنما نری بگی سمی خانم تو زندان هم دست از شر و شور بازیش بر نداشته اونوقت حبش ابدم تجدید میشه باشه ننه قول میدی آخه من تو این زندان آبرو دارم برای خودم کسی شدم یه معلم قرآن با حجاب و باخدا .......راستی منو دکتر مانستر فرستاده دختر خوبیه ولی سرش شلوغه حوصله منو نداشت منم نخاستم مزاحمش نشم حالا که فکم گرم شده بذار از اون شبی که تو کلاب بودم بگم .........رفته بودم ایتالیا که مجسمه سازی رو پرفشنال یاد بگیرم همه ی امید خانواده بودم وقتی سختی کار رو دیدم پا پس کشیدم همش می رفتم کنار مجسمه ها می شستم و نگاشون می کردم و بعد ها فهمیدم اون مجسمه ای که من هر روز می رفتم نگاش می کردم جون گرفته بود ه و افسانش کل ایتالیا رو بهت زده کرده بود .........همین جور تو کوچه پس کوچه های شهر ونیز ول می گشتم تو کلابها مست می کردم مواد مردای جور واجور از هیچ خلافی رو گردون نبودم تا اینکه با یک مرد بسیار خوش تیپ آشنا شدم که خیلی مهربون به نظر میومد که بعد معلوم شد سردسته گروه مافیا از ایشون خط می گرفته منم از اون ذات بد اون خیلی خوشم اومد تمام حس جنون منو ارضا می کرد ........وای ننه خسته شدم بقیه این گذشته ی گند منو بذار واسه بعد حالم الان بد شد روانشناس زندان گفته باید مواظب ذهنم باشم تا boot[:S028نکرده buy

pink پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 14:37 http://www.togetherlife.blogsky.com

:) جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 01:03

اون پستی که من اولی بودم کووووووووووو؟
من تو اون پیشاپیش روز پدرا تبریک گفته بودم

eliya جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 12:45 http://www.maried.mihanblog.com

سلام.وقتتون به خیر.وبلاگ خیلی خوبی دارین خوشحالم که به وبلاگتون آشنا شدم.
اگه مایل به تبادل لینک باشین مارو با نام زیر لینک کنین.حتما بهمون سر بزنین.منتظرتونیم

ماجراهای دوران نامزدی ما زیر یک سقف

معلم کوچولو شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 09:31 http://smallteacher1.blogfa.com/

دکتر منو روشن کن لطفا! مگه دکترای زندان هم اینقدر احساسات دارند که تو وبلاگشون بنویسن « به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد»؟

شهناز شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 10:17

سلام دکتر جان من هم روز مادر رو به همه مادرها تبریک می گم انشااله که همیشه شاد و سلامت باشن .

باران از لاهیجان شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 19:02 http://sellule68.blogfa.com/

دوس دارم این جمله رو
هر چند می دونم همه مامانای خوب اونجان

پدر دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 03:29 http://father78.persianblog.ir

مرسی از خبر رسانی...خودتون شرکت نمی‌کنید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد