ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
1-از عرش تا فرش:
میشناختمش معروف بود به حاجی و چندین سال قبل وضع مالی خوب داشت .هم خودش و هم برادرش .و خیلی ها به خاطر وضع مالی خوبش تو صف خواستگارای دختراش بودند.تا اینکه چند ماه پیش تو ورود یهای جدید زندان دیدمش و تا منو دید و شناخت .سیل اشک بود که صورتشو خیس میکرد و دردناک است دیدن اشک مردمان و دیدن غرور شکسته یک مرد.و گفت از ماجرایش و بدهکار شدنش و هجوم طلب کارها .از فروش خانه و مغازه و ترک دیار .گفت روزی کاسبی و فروشگاه بزرگی داشته و الان کارگر پمپ بنزین است .از ازدواج غریبانه دخترش و......طلبکارانی که روزی باید مدتها منتظر بمانند تا او جواب سلامشان را بدهد .از در دیوار خانه اش اویزان.از شکستن حرمتش گفت و از فامیل و..که همه او را غریبانه میپندارند و او با 65 سال سن باید به زندان بییاید.به دوست و آشنا و..زنگ زدم کارش موقت درست شد یک طلبکار رضایت داد آزاد شد .ولی دوباره طلبکار دیگری شکایت کرده و باز زندان و باز من شاهد اشک های او بودم.30 میلیون بدهی دارد و آه در بساط ندارد.ستاد دیه آشنا میخواهد و....
گفتم بنویسم از دردش . و بگویم اندکی مهربان تر باشیم به هم در این وانفسا و شاید کسی که دستی بر آتش دارد وضع مالی مناسبی یا آشنایی در ستاد دیه و.... بخواهد لبخند را میهمانی لبهای خشکیده این حاجی کند.
2-رحیم
از رحیم گفته بودم در پست های قبل.مریض اعصاب و روان بود تحت نظر دکتر و زیر پوشش بهزیستی و دوستی او را میفریبد و به اتهام سرقت به زندان افتاد و ما شدیم آشنای رحیم چون قبلا به منزلش میرفتیم و ویزیتش میکردیم.بیماری تیروید دارد و اسکیزوفرن و من هنوز در عجبم که چه جور برای او حکم زندان داده اند و شاید مهمترین دلیلش همان بی کسی باشد.
برایش مرخصی درمان نوشتیم تا مدتی بستری شود .دیروز به بهداری آمده که دکتر مرخصی رفتن سند میخواهد و من در این دنیا آه ندارم که با ناله هایم سودا کنم .سند از کجا بیاورم.شما سند نداری؟به برادرم زنگ میزنی؟
تصادفا چندتا از آشناهای او بیمار مرکز ترک اعتیاد شدند و گفتیم که همشهری دارید به این نام و این مشکل .ابتدا یکی گفت که او باید در زندان بماند.میگویم حاجی او مریض است در بیمارستان باید بماند نه در زندان.
قبول دار نیست منتها دیگری قولی میدهد که کاری برایش بکند هر چند که امیدی نیست.
پی نوشت:
1-پست قبلی درد دل بود نه موضع گیری و روایتی طنز از روزگار پزشکان
اتفاقا اینی که نوشتی صحت ادعای قبل رو ثابت کرد
1-خدا گره کارشون رو باز کنه.
2-تو پست قبل در کامنت اول من موضع گیری نکردم میخواستم بدونی برای همه مشکل وجود داره گر چند دومین کامنت من جوابی بود به جناب سروین. 3-من هم میدونم که شما هم حق دارید کلی درس خوندید به امید آینده ای بهتر حالا به اون چیزی که انتظارشو داشتین نرسیدین. اما اینو دوستانه میگم به اونهایی که فکر میکنن که مثلا چون سوادشون کمی بالاتره اونایی که سواد کمتری دارن حتما بخاطر اینکه همینقدر هوش دارن نه بابا شاید دست زمونه اینطور نخواست.
4-بقول یکی از رفقا این 40-50 واحد رو هم پاس کنیم قال قضیه رو بکنیم از دست بعضیها
...و شاید مهمترین دلیلش همان بی کسی باشد
این جمله برام خیلی تلخ بود...
حاجی از اسب افتاده ... نه ؟
بیچاره رحیم ..این از چی افتاده ؟ بعضیا می گن از اصل ؟ فکر نکنم!
کاش میتونستم کمکی بکنم هرچند ناچیز اما...

و هستن کسایی که میتونن کمک کنن اما...
چه کســـــی می گوید که گرانـی شده است؟
دوره ارزانیســـــــت!
دل ربــــــــودن ارزان!
دل شــکستن ارزان!
دوستی ارزان است!
دشمنیـــــــــها ارزان،
چه شـــــــــــــرافت ارزان!
تن عــــــــــریان ارزان!
آبرو قیمت یک تکه نان
و دورغ از همه چیز ارزانتر
قیمت عشــــــــق چه قـــــــــدر کم شده است کمتــــــــر از آب روان،
و چه تخفیف بزرگــــی خورده،
قـیمت هر انسان
سلام
پیام هایتان را خواندم
مرسی از لطفتون
سلام دکتر جان روحیه خودتو قوی و شاد نگه دار گرچه میدونم با این همه مشکلات اطرافیان که از نزیک شاهد هستی واقعا شما رو تحت تاثیر قرار میده ولی باید خودت رو به بیخالی بزنی و همه چیز رو به طنز بگیری و اگه کاری از دستت بر میاد براشون انجام بده .برات آرزوی روزهای بهتری رو دارم.
چه قدر برای رحیم و خانومش ناراحتم
...
و اما : ستاد دیه مگه فقط واسه زندانیان دیه نیس ؟
بدهکارهای مالی را هم پوشش میدهد
قوه تخیلت بالاس
پزشک انقدر بیکار
سلا
چه کار سختی دارید شما. این پزشکی خودش سرشار از غم و درد است اگرفقط به عنوان حرفه به آن نگاه نکنیم. به این همه غصه؛ غم زندان هم که اضافه شود واویلاست. موفق باشید.
:( این پول لعنتی
با سلام ،از وبلاگ متمایزی برخورداری و لی در ایجاد تنوع پیش قدم باش ،با مطلبی با عنوان "بیداری سعید عسگرها برای کسانی چون مشایی"به روز هستم مطلب خوبی است ،لطفا اگر با نظر من موافق یا مخالفید پیام بگذارید
navabiyan.blogfa.com_ سربازان خودسر امام زمان
هی دریغ !
چه سوزی داره این زندگی
بخواهی نشه
عاشق باشی بعد بشه هیچ
میدونی
کاش خدا یک کمیش ادم بود
اون وقت میفهمید
چه اورده به سر ادماش
اخه خلقت آدم هم افتخار بود
که پیش فرشته ها پز بده که این هم
احسن الخالقین
اینکه یک شبه بفهمی از عرش به فرش رسیدی خیلی سخته
اینکه منی که تازه عروس بودم و ۳ ماه بعد فهمیدم پدرم که ناشره و تو کار فرهنگ مملکت به خاطر اوضاع خراب و ندادن کاغذ و مقوا به نرخ دولتی و هزار و یک اجحاف دیگه تو دام نزول خورایی افتاد که همچین از بالا به پایینمون زدن که من هیچگاه و هیچگاه اشکهای پدرم و کمر خم شده مادرم که پرستار ۳۰ سال خدمتی بود که موقع بازنشستگیش همه از رفتنش اشک میریختن فراموش کنم
روزی که خونه و ماشین و وسایل خونه به فروش میرفت
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
نه برای مال دنیا برای غریبی پدرم
پدر فرهنگی که افتاد گوشه زندان
برای خجالت و چشمان اشکبار مادرم
تف به این فرهنگ و جامعه و کشور
تف به هر چی نامرده نزول خوره