خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

قصه های از زندان ۵

عشق از نوع ایرانی:

من یه مدتی هست که با بعضی از مراکز خیریه حمایت از بیماران روان مزمن و سالمندان همکاری میکنم که این مراکز به صورت ماهانه به منزل بیماران میریم و ویزیت پزشکی و تجویز دارو و...انجام میدیم

تو ورودی های جدید زندان یکی آشنا به چشمم خورد .اسمش رحیم بود یه بیمار روانی مزمن و هیپوتیروید(کم کاری تیروئید)که من بارها خونشون رفته بودم و ویزیتش کرده بودم.میگم رحیم اینجا چیکار میکنی ؟

میگه:نمیدونم همینطوری گرفتنم

داروهاش یادمه .مینویسم که شب ها داروهاشو بدن(تو زندان دارو های اعصاب و خواب آور را شب ها فقط به زندانی ها میدن)

از در زندان خارج میشم.زنش اونجاست با نگرانی میاد جلو میگه دکتر چه خاکی به سرم بریزم رحیمو گرفتن.حالا چیکار میکنه.چیکارش میکنن.داروهاش چی میشه؟

میگم نگران نباشاینجا بهش میدیم

چی شده رحیمو گرفتن؟

میگه یکی بهش مشروب داده؟شب رفتن تو خونه یه پیرزن و پیرزنه شکایت کرده گرفتنشون

میگم خدا خیر بده به این رحیم و اونای که گرفتنش.این بدبخت که معلومه مشکل روان داره

یک ماهی است رحیم زندانه.بهش بد نمیگذره.

منتها خانم بیچارش هر روز در زندانه که ببینه آیا میشه علاوه بر روزهای ملاقات بازم رحیمو ببینه

هفته قبل دم در زندان میگه:دکتر رحیم چاق شده نکنه مریضی گرفته باشی؟نکنه تو زندون مریض شده؟

میگم نه نگران نباش

رحیم اسکیزوفرنه .شاید معنی وفاداری و عشق و خوب نفهمه

ولی زنش نمادی از عشق پاکه

شوهرت اسکیزوفرن باشه.دو تا بچه داشته باشی کار نکنه.اگر بیماریش هم تحت کنترول نباشه که خدا میداند چه نمیکنه

زندان باشه.

و تو نگران باشی که توی زندان اذیت نشه و هر روز ۵۰ کیلومتر بکوبی شاید ببینیش

پی نوشت:

جهت اطلاع عرض کنم.بیماران روان مزمن که تحت پوشش بهزیستی قرار دارند.کل امکاناتی که دریافت میکنند:شامل ویزیت ماهانه پزشک و پرستار و روان پزشک

اگر سرپرست خانواده باشند ماهانه 50 هزار تومان مستمری.برای اداره خانه و خانواده آنهم برای بیمار روان مزمنی که توانایی کار ندارد


نظرات 21 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 23:51

بیشتر خانمها نماد صبر و فداکاری هستن باور کنید نه این که چون زن هستم این و می گم من خیلی از این زن ها رو دیدم ........با شوهر های معتاد و...زندگی میکنند زندگی می چرخونن....

من(رها)! جمعه 26 آذر 1389 ساعت 00:05

بجز این مرد کسه دیگه ای هم داره؟
شاید چون فقط تو زندگیش اینه اینجور بهش وفاداره!!!
البته خیلی از این زنا رو دیدم که با وجود اینکه شوهرشون دزد و معتاده باز بهش وفادارن
ولی به نظر من بیشتر شبیهه حماقته وفاداری به مردی که انقدر ....
اصلا برام قابل درک نیست و عمرا بتونم اینجور مسخره به کسی وفادار باشم!!!
همه جیز باید دئطرفه باشه

جیگر جمعه 26 آذر 1389 ساعت 02:01

از رو رفتم.منم یه خاطره بگم.یه روز تو درمانگاه یه اسکیزوفرن با زنش اومد.زنه 4 تا نی نی داشت میخواستld بگیره اما آز چربی نداشت بهش گفتم برو آمایش بده یه دفعه مرد عصبانی شد نگام کرد گفت : ساعت 4 صبح ریختین از استانداری تو خونه رو گشتین واسه یه قرص جلوگیری؟ منو بگی سکته زدم.فقط اون لحظه دعا کردم پانچ رو میز رو توسرم نکوبه>آخه این یه بار تو اتاق شهردار این کارو با شهردار کرده بود!!!!!

مترسک جمعه 26 آذر 1389 ساعت 02:43 http://massi-tanha.blogfa.com/

آخی، اینکه بیماری روانی داشته کمک نمی کنه که نره زندان؟

چرا
منتها حداقل یه وکیل خوب میخواد

ترانه جمعه 26 آذر 1389 ساعت 09:42

کم نیستن از این خانم ها

دکتر دهقان جمعه 26 آذر 1389 ساعت 10:57 http://www.dastyari.parsmedic.com

سلام دکتر. خسته نباشید.
با اجازه وبلاگ شما رو در انجمن دستیاری لینک کردم.

http://dastyari.parsmedic.com/forum-f58/topic-t854.html#p3502

دختر مرده جمعه 26 آذر 1389 ساعت 13:41 http://arameshdarowj.persianblog.ir

یک شیرینی تلخ داشت این پست.........

شیوا جمعه 26 آذر 1389 ساعت 15:00

چقدر غم انگیز. و از ان غم انگیزتر اینکه یک بیمار روانی به جای بیمارستان باید زندان باشه.اینکار قانونیه؟

اره متاسفانه
منتها قانون صریحی نداریم
و این افراد هم اکثرا ژشتیبانی ندارند
که کاراشونو ژیگیری کنه

یاد فیلم ذهن زیبا افتادم و زن جان نش که با وجود اسکیزوفرنی همسرش از بیمارستان تا جایزه نوبل همسرش کنارش بود.

شاه پریــــــــــــا جمعه 26 آذر 1389 ساعت 17:31

پیام من به دستتون رسید؟ بی صبرانه منتظر جوابم

دلژین جمعه 26 آذر 1389 ساعت 19:12 http://drdeljeen.com

بیچاره خانمها همشون نماد عشق و فداکارین

ریحون و مرزه جمعه 26 آذر 1389 ساعت 19:56

چرا خاطرات تلخ ؟!!!
چرا تنها ؟!!!
و چرا خسته و ناامید؟!!!

سرود شنبه 27 آذر 1389 ساعت 05:12

واقعا ما زن ها استوره محبت هستیم...کیه که قدر بدونه!!!!

شیرین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 09:16

کامنت من ربطی به این موضوع نداره. ولی خوب خواهش می کنم برای رمز دار کردن مطالب یک فکری هم به حال خوانندگان خاموش بکنید!

شیرین شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:27

حال کردم البته!!!!!

شهناز شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:33

باسلام متاسفانه در جامعه ما فکر میکنم ۹۹ ٪ مردم ما به انواع مختلف روان پریش هستند البته خودم هم شاید یکی از آنها باشم ولی خودمان نمی دانیم . به امید سلامتی روحی و جسمی برای همه . ناگفته نماند خوبه بریم سری به بیمارستانها و مطبها بزنیم ببینیم چه خبر هست.

خورشید شنبه 27 آذر 1389 ساعت 14:50 http://khorshidejonoob1.blogfa.com

ببخشید این که دیگه با یه ویزیت معلوم میشده مشکل داشته ، دیگه وکیل واسه چی ؟ واقعا که مملکت عجیبی داریم !

پریسا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 15:45

سلام وبلاگتون بسیار زیبا و تامل بر انگیز است.امیدوارم در امتحان موفق باشید.من هم امسال شرکت میکنم البته تازه شروع به خوندن کردم موفق باشید .

زهرا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 21:17 http://www.didar1388.blogfa.com

سلام...
بسی ناراحت شدیم....
بسی جالب بود....
بسی وفادار بود این خانم......
بسی غم انگیز بود که این آقا علاوه بر رنج میضی باید غم زندان رو هم تحمل کنه...
حتما متوجه میشه که تو زندانه و از خانواده جداست...درسته؟

حمید یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 09:53 http://www.jarrah.tk

ورشکست نشن خدای نکرده

بهار یکشنبه 5 دی 1389 ساعت 13:53 http://man-o-aby.blogfa

چه عشق زیبا و حسادت برانگیزی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد