خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

اعترافات یک پزشک زندان

1-

در مورد یک زندانی در پست معجزات زندان برایتان  که با زندانی اطلاعات کاملش منو متقاعد کرد که بیماری دیابت دارد و انسولین میزند و بیماری اعصاب و....خوب من قبول کردم ازش(به نوعی زندانی تونست سر من کلاه بزاره)ولی برای محکم کاری یه زنگ هم گفتم پذیرش یهداری بزنه به خانوادش که مطمئن بشیم و امروز پذیرش میگه دکتر با خانوادش تماس گرفتم گفتند که اصلا بیماری دیابت نداره و با سرنگ انسولین تزریق میکنه چون رگاش خوب نیستن از بس تزریق کرده

من گفتم زنگ بزنن بند که طرفو بیارن بهداری (کاردم میزدی خونم در نمیومد)اومد تو بهداری گفتم قرص خواب و اعصابت قطع میشه.گفت آخه چرا دکتر؟

میگم دروغ گفتی؟همه بیماریات دروغ بود تا پرونده بینماری نیاری هیچ دارویی بهت نمیدیم؟

میگه من دروغ نگفتم؟

میگم تو نگفتی دیابت داری انسولین میزنی؟

میگه:دیابتم خوب شد

من:

زندانی:خوب تو خونه میگفتم دیابت دارم که شک نکن سرنگ انسولین واسه چی میخوام

من:

توضیح:خودتون میتونید به جای این دو شکل جملات متناسب بگذارید


2-

در مورد زندانی پست حرفه ای ها ((که طرف با زیرکی چند بار مرخصی درمان گرفت  ))از زندان زنگ میزنن بهم که فلانی را آوردن بهداری و فشار خونش بالا رفته و میگه قلبم درد میکنه.چیکارش کنیم دکتر ؟

دستور دارویی میدم ولی میگم تو بهداری بستریش کنید (تو بهداری زندان اتاق بستری داریم)و داروهای فشارشو رو ساعت بدید و نوار قلبم بگیرید و....

امروز زندان رفتم میبینم زندانی میگه دکتر تو را خدا منو مرخص کن برم تو بند 

میگم:مگه اینجا بد میگذره؟باید تو بهداری بستری باشی تا فشارتو کنترول کنیم و ازون مهمتر داروهاتو سر ساعت بخوری

میگه:فشارم که کنتروله بزارید برم تو بند.آخه اینجا 24 ساعت یه سرباز بالا سرمونه در اتاق قفله

پنجره ها بسته و سرباز هم میخواد جایی بره دستبندمون میکنه به تخت

میگم:خوب ممکنه فرار کنی اون موقع این سرباز بیچاره پدرشو در میارن




زندگی در زندان 2

زندگی شخصی

زندگی شخصی در زندان شاید با مفهومی که  از زندگی شخصی و خصوصی در ذهن است مغایرت فراوان داشته باشد.در زندان شما وسایل شخصی بسیار محدودی دارید که به نوعی دارایی شما محسوب میشود یک یا دو پتو-مسواک-فلاسک چای-لیوان-کارت عابر بانک ...همین ها می شود زندگی شخصی یک فرد که باید هم از آنها به شدت مواظبت کند .داشتن تخت برای خواب یک امتیاز محسوب میشود که زندانیان قدیمی تر یا پول دار تر و یا قوی تر از آن بهره دارند و با توجه به تعداد زیادی زندانی .خیلی ها تا مدت ها ((کف خواب))هستند.زندانی در بدو ورود به زندان مهمترین کاری که میکند پیدا کردن یک آشنا-هم محله ای-رفیق-هم شهری می باشد تا در بدو ورود به زندان در پناه این شخص باشد.

دنیای خصوصی زندانی به شدت کوچک و کوچکتر می شود  و زندانی ها نسبت به اموال خود که بسیار مختصر هستند حساس می شوند کل امول یم زندانی در یک سبد پلاستیکی جا میشود و زندانیان حبس ابد وحبس های طولانی مدت به نوعی به این سبد به عنوان تمام دارایی خود مینگرند و به شدت مراقبش هستند. با توجه به نوع زندانیان یک زندانی معمولی کمتر دوست و آشتنایی پیدا میکند که از نظر فکری-فرهنگی با او تشابهاتی داشته باشند.

بعضی زندانیان در زندان تشکیل گروه و باند میدهند و در زندان هم به رفتارهای خود ادامه میدهند این افراد معمولا سابقه طولانی زندان دارند و از طرفی از قدرت بدنی و یا پول هم بهره دارند و این کمک می کند به تداوم آنها

بعضی زندانیان بی بضاعت در زندان شهردار می شوند که شهردار زندان مسئول تمیز کردن سالن-دستشویی ها -حمام ها -جمع کردن زباله ها و.. می باشد که در پایان هر ماه مبلغ ناچیزی پول دریافت میکند که این پول از طرف خود زندانیان داده می شود

هم خرج:زندانیانی که با هم دوست هستند و در یک اتاق هستند با هم هم خرج میشوند واین هم خرجی در تهیه غذا-چای-قند-میوه و وسایلی است که از فروشگاه زندان می خرند

به نوعی در زندان حریم خصوصی کوچک است و در این بین شما زندانیانی هم هستند که با توجه به مشکلات روانی و..که دارند مدام ممکن است که قصد صدمه زدن یا آزار دیگران را داشته باشند که معمولا شاهد دعواهای هستیم که به خاطر موضوعات پیش پا افتاده رخ میدهد و در این دعوا ها معولا گروه و طرفداران طرف های دعوا هم وارد دعوا میشوند.

البته در کنار این نوع زندگی که باعث میشود زندانی هر روز نا امید تر و خسته تر شود ولی باز هم شاید تنها چیزی که باعث میشود یک زندانی سر پا بماند همان اندک امیدی هست که به آزادی دارد که این مورد در مورد زندانیان قتل بیشتر هست که اینها تا آخرین لحظه امید دارند که معجزه ای رخ دهد و آزاد شوند

پی نوشت:

1-وکیل بند:اصطلاحی که زیاد به گوشتان خورده .معمولا یک نفر از زندانیان که از توان بدنی بالا هم برخوردار باشد به عنوان وکیل بند از طرف مسئولان زندان انتخاب می شودئ که مسئول کنترول اوضاع بند است.البته معولا وکیل بندها از موقعیت خود سوئ استفاده میکنند و بقیه زندانیان به نوعی مجبور هستند از وکیل بند اطاعت کنند چون وقتی وکیل بند زندانی را به عنوان عامل دعوا و یا سایر مشکلات معرفی میکند این زندانی دچار دردسر می شود و معمولا حرف وکیل بند مورد قبول مراقبان و...است

2-در زندان با توجه به اینکه پول ممنوع است زندانیان از کارت تلفن و بسته سیگار برای خرید و فروش استفاده میکنند و این مورد بیشتر در مورد قرص خواب و..است .

3-از دیگر کارهای زندانیان ساخت صنایع دستی و...است که اینها معمولا به سایر زندانیان یا زندانیانی که آزاد می شوند فروخته میشوند .




زندگی در زندان1

تقریبا بیشتر ماها دوست داریم بدانیم کسانی که به هر دلیل به زندان میروند چطور در زندان زندگی میکنند آیا فقط آب یخ میخورند و از زندگی در زندان همین آب یخ خوردنش را می دانیم و آیا اصلا آب یخی در زندان هست که اینها بخورند .کلا زندگی زندانیان برایمان جذاب است

پژوهش های زیادی در مورد زندگی در زندان و تاثیر آن بر افراد انجام شده و خیلی از زندانیان نیز از تجربیات زندان و تاثیر زندان بر زندگیشان مطالب فراوان گفته اند و اینبار شما در این سلسله پست ها میهمان من خواهید بود تا از اسرار زندگی در زندان آگاه شوید تا هم پاسخی باشد بر این ذهن پرسشگرتان و به سوالهای که در مورد زندگی در زندان داشته اید پاسخی بیابید و هم اگر خدای ناکرده دستتان یا پایتان به آنجا باز شد احساس غریبی نکرده و با دست پر وارد شوید و به نوعی نقشه راه داشته و مورد شبیخون و...واقع نشوید.

_وقت های بی انتهای بیکاری

بعضی وقتها آدم آرزو میکند کاش یک هفته وقت داشت تا همش میخوابید-یا کتاب میخوند ویا صدها کار نکرده انجام میداد .در زندان این وقت در اختیار شما میباشد شما به مدت طولانی بستگی به جرمتان بیکار هستید و وقت آزاد دارید.که در زندان این موهبت تبدیل به مهمترین معضل و مشکل زندگی میشود یعنی پر کردن این وقت بی انتها.عده ای به کارگاه های موجود در زندان میروند-عده ای نماز خوان و قران خوان میشوند-عده ای مدام به باشگاه زندان میروند و عده ای هم که معمولا این مراحل را گذرانده و چند سالی به این کار ها مشغول بوده به نوعی دچار سردگمی شدید می شوند و معمولا سرشان در لاک خودشان می رود و به نوعی دچار زندگی نباتی

می شوند و یا به قرص خواب پناه می آورند یا افسرده میشوند و به زندگی در یک تخت کوچک در زندان قناعت میکنند و سعی میکنند که ارتباطشان را با اطرافیان کم و کم تر کنند ...

ادامه دارد

حرفه ای ها

وقتی اوضاع اقتصادی  مردم به سمت پایین و پایین تر میره هجوم کلاه بردار ها-بدهکار ها-سارق ها -بدهکاران مهریه-و...به زندان بیشتر میشود.و در این بین کسانی هم هستند که زندان برایشان یک موقعیت مناسب برای فرار از دست طلبکارها-ندان پول طالبکارها و...است و این مورد زیر یکی از این موارد است.

62 ساله است موهایش جو گندمی و ظاهری مظلوم دارد  ولی میلیون ها تومان پول مردم را در چشم به هم زدنی بالا کشیده .و الان مدعی است که آه در بساط ندارد و زندانی مالی است و منتظر است تا خیرین پولی بدهند تا او آزاد شود و به آغوش گرم خانواده اش که الان به مدد پولهای که او کلاهبردار یکرده گرمتر هم شده برگردد و طلبکارها که دو سه سال است از او پول طلب دارند به پولی برسند که در مقایسه با آن پولی که به او دادند ارزشش نصف هم کمتر شده بیماری فشار خون دارد و سابقه ناراحتی قلبی و همیشه با یک پوشه از مدارک پزشکی و فشار خونی که بالای 20 هست و گردنی خمیده به بهداری میآید و نرسیده به بهداری خودش را روی تختی که در سالن انتظار است ولو میکند و تکیه کلام همیشگی:دکتر جان به دادم برس که مردم

و دکتر بیچاره زندان فشارش را چک میکند و بالای 20 و از درد قلبی و...و دادن دارو و مراقبت و...در آخر دکتر یه چند روز مرخصی درمان بنویس برایم بروم بستری شوم و...و این ماجرا 2 سال است که ادامه دارد.

و امروز دوباره وارد بهداری نشده صدای پرستارمان میآید :دکتر مریض اورژانسی فشارش 20 است و قلبش هم درد میکند.بالای سرش میروم با زیرکی خاصی فقط ناله میکند.میگوییم امروز چه خبر میگویید سرم دکتر دارد میترکد

فشارش 20 است و امروز با سردرد آمده

میگوییم چند روزه از مرخصی برگشتی؟

میگوید:2 روزه

میگوییم:کارهایت انجام شد -بستری شدی؟

میگویید:نه دکتر وقت نکردم و ناله میکند و از درد به خود میپیچد

من:

مطمئن هستم که تا زندان می آید قرص های فشار خون را نمیخورد و بعد از 2-3 روز با فشار خون بالا به بهداری می آید تمارض به بیماری نمیکند ولی با عدم مصرف دارو باعث تشدید بیماری میشود.

یک عدد قرص کاپتوپریل برای فشارش میدهم که بخورد و میگوییم در بهداری بمان تا فشارت کنترل شود.

پذیرش بهداری مشرف به اتاق های تزریقات است و من او را کاملا زیر نظر دارم مطمئن که می شود کسی نگاهش نمیکند به آرامی روی تخت دراز میکشد و تا احساس میکند جنبنده ای نزدیکش میشود ناله سر میدهد .

میگوییم فلانی مرخصی برایت می نویسم.

ناگهان بلند میشود و شروع به تشکر میکند و انگار نه انگار که او را با برانکارد به بهداری آورده بودند

منتها حداقل باید چند ماهی اینجا بمانی قرص های فشارت را میدهیم مراقب ها که به موقع بهت بدهند و جلوی مراقب قرص ها را بخوری اگر مشکلی داشتی خودمان به بیمارستان اعزامت میکنیم و یه نامه هم مینویسیم پزشکی قانونی که مجدا تایید کند شما مشکلی برای تحمل حبس نداری


روی تخت خشکش میزند

ملتمسانه می گویید نه حالا من چیکار کنم دکتر

می گوییم پول های که از مردم خوردی بده قرصهای فشارت را بخور و  دیگه  هم  تمارض نکن


امید به اتفاقات عجیب و غریب

ایرانی جماعت همیشه امید دارد تا حوادث و اتفاقات عجیب غریب و دستهای از غیب رخ بدهد تا نتجه مورد نظر حاصل شود و هیچ وقت هم نمی خواهد خودش را برای عدم تلاش و از دست دادن فرصت ها سرزنش کند

وامروز هم استقلال منتظر چنین اتفاقات عجیب و غریب است تا قهرمان لیگ شود قهرمانی که به راحتی میتوانست چندین هفته قبل از پایان لیگ به دست آورد


آیا این اتفاق رخ میدهد؟


مزاحمت هم قاعده و قانون داره

تلفنم زنگ می خوره طرف خودشو معرفی میکنه البته بعد از گلایه از اینکه چرا یه بار زنگ زدم جواب ندادی.میگه میشناسی؟

من:نه

خودشو معرفی میکنه با یکی دو واسطه دوست دادشمه

من :امرتونو بفرمایید

طرف:ام ار ای خوب که نوبتی نباشه و پول هم کم بگیره سراغ دارید دکتر؟

من:باید بری یا بیمارستان یا مراکز خصوصی دیگه.ام آر آی چی داری؟مشکلت چی بوده؟

طرف:هنوز که دکتر نرفتم .کمرم درد میکنه میخوام یکی بگیرم

من:خودت بری بگی که کسی ازت نمیگیره باید نسخه دکتر داشته باشی

طرف:نمیدونید چقدر می گیرن .با دفترچه یکی دیگه میشه رفت؟

من:نمیدونم قیمتش چنده.اونم نمیدونم با دفترچه یکی دیگه می گیرن یا نه

طرف:لطف میکنید دکتر بپرسید برام

من:امری دیگه ندارید

طرف:بپرسید  به دادشتون بگید من زنگ میزنم ازش میپرسم

من فقط یک ربع مات مونده بودم

همسایه طبقه بالا

یه همسایه طبقه بالای ما داریم که الان 6 ماهی میشه بچه شده .کل ارتباط ما در این حد بوده که وقت و بی وقت زنگ خونه ما به صدا در میومد که ببخشید منزل آقای فلانی طبقه چنده؟یا ببخشید آقا فلانی خونه هست

و یا آقای دکتر میشه ماشینتونو از دم در پارکینیگ بردارید  و.....

دیروز ظهر یه اسم ام اس برام اومده که ببخشید خونه هستید این پسرم را بیاورم معاینه کنید

شماره هم نا آشنا کلی خندیدم که ایول دکتر اس ام اسی هم به بازار آمد که می بینم صاحب پیامک زنگ میزنه که سلام دکتر من همسایتون هستم پیامک دادم جواب ندادید این پسرم حالش خوب نیست خونه هستید بیارم معاینش کنید آخه آخر هفته است دکتر گیر نمیاد.

منم خیالشو راحت کردم من تا دو روز شیفتم خونه نیستم

دمای طبعی بدن 

ساعت 1:15 بامداد بود و من خوشبختانه چون بازی بارسا و چلسیو میدیدم بیدار بودم که میبینم موبایلم زنگ میخوره فورا سایلنتش میکنم که بلافاصله یه اس ام اس میاد که دکتر خوابی؟یه سوال داشتم.دمای طبعیه بدن بچه چقدره؟

داروی پریود

ساعت 12/30 شبه که موبایلم زنگ میخوره یکی از دوستانه دوره جواب میدم.

میگه دکتر دارو واسه پریود چیه؟

من؟چیه پریود:دردش-قطعش-وصلش

میگه دم داروخونه هستم خانمم درد داره چی بگیرم

میگم:خوب برو تو داروخونه همینو بگو به دکترش بهت دارو میده آخه دیگه این وقت شب زنگ زدن داره.

میگه میخواستم مطمئن بشم

پی نوشت:

توی کوچه-مغازه-خیابون-بیابون-مهمونی-عزا-عروسی به کرات از این موارد پیش میاد ولی نکته ای که عذاب دهنده است توقع و انتظار ی است که آدم های که حتی دو بار هم باهاشون برخورد نداری از تو دارند.


معجزات زندان

تو زندان هم میشه بعضی وقتا معجزاتی دید اینها دو نمونه از این معجزات هستند که به عرض مبارک می رسد: ورودی های جدید زندان هستند که پرستارمون فرستاده تا من هم نگاهی به قد و بالایشان بندازم .متادونی -قرص شبی و..برایشان تجویز کنم و اندکی با دروغ های همیشکی که از بیماریهای اعجاب انگیزشان میگویند مشغول باشم

 نفر اول

من:خوب بگو بیماری چی داری؟

 زندانی:لگنم و پام مصنوعیه 

من:چی.شلوارتو در بیار ببینیم

 زندانی:شلوارشو در میاره اسکار جراحی روی ران و لگن مشخصه

 من:چی شد اینجور شدی 

زندانی:تصادف کردم

 من:دیگه چه مشکلی داری؟

زندانی:بیماری اعصاب

 من:خوب اینا که همه دارن .قرص چی میخوری؟اسم بیماریت چیه؟دکترت کیه؟مطبش کجاست؟قرصاتو چه جوری می خوری؟

 توضیح:کسانی از زندانی ها که ادعای بیماری اعصاب دارند بعد از این سوالات منگ شده و چرندیات تحویل میدهند و ما میفهیم که اینها الکی ادعای بیماری اعصاب دارند

 زندانی فوق موبه مو سوالات بیماری اعصاب را به طور صحیح جواب میدهد

داروهای اعصابش را برایش تجویز میکنیم

 من:دیگه مشکلی داری؟

 زندانی:نه دیگه

 و می خواهد که برود که میگه آها یادم اومد دیابت هم دارم

 من:چی دیابت؟چی مصرف میکنی؟

 زندانی:انسولین

 توضیح :برای اثبات درست بودن ادعا سوالاتی در مورد نوع دیابت-انسولین .انواع انسولین-طریقه مصرف-کجای بدنت انسولین میزنی؟با چی میزنی؟چه جوری میزنی؟پرسیده میشود

 این زندانی دوباره مو به مو درست جواب میدهد

 من:دیگه مشکلی نداری؟

 زندانی:چرا نارسایی کلیه دارم و چشم ها ضعیف شده که اونم مال دیابته-زخم معده هم دارم من:فقط این سوالو جواب بده مردونه فقط درست جواب بده

 زندانی:معتاد هم هستم دکتر

من:این گفتن نداره از قیافت معلومه.اینو که میپرسم تو جواب بده تا متادونت را هم درست کنم زندانی:باشه 

من:تو چطوری با این وضعیت سرقت میکردی؟

 زندانی:دکتر این اتهامه من بیگناهم من تاکسی دارم پیرزنه را رسوندم خونه اش گفت بیا تو تا پول بیارم .رفتم تو تا اومدم از در بیام بیرون مامورا گرفتنم

 توضیح:توجه فرمائید که این اتفاق ساعت 2 شب رخ داده بوده به نظر شما این معجزه نیست کسی با اینهمه بیماری میتواند ساعت 2 شب از در و دیوار بالا برود

 معجزه دوم

 ورودی بعدی قیافه آشنا دارد یک ماهی نیست که آزاد شده و دوباره برگشته میاد تو اتاقم میگم خوب بگو چی شده؟

اینبار واسه چی آوردنت؟غیر از اعتیاد که مشکلی نداری ؟

زندانی:چرا دکتر از بیمارستان اومدم'

 من:چرا

 زندانی:خوب واسه سرقت اینبار اومدم

 میگم:از بیمارستان سرقت کردی؟

 میگه:نه دکتر بیمارستان بستری بودم

 میگم چرا

لباسشو بالا میزنه یه زخم به طول 15 سانتی متر و هنوز بخیه های جراحی هست.

 میگم:چی شده؟

 میگه خودزنی کردم؟

 میگم:خودزنی-مگه تو سرقت نکرده بودی

 میگه:چرا ولی تو کلانتری اذیتم کردم من هم خودزنی کردم

 میگم:دیوانه آخه چرا اینطوری ؟تو که شیکمت خودتو داغون کردی-یه دستی -پایی جایی را میزدی 

میگه:خیلی اذیتم کردن 

میگم:خوب تو که سابقه داری تا از در تو میری به همه چی اعتراف کن  و خیالشونو راحت کن میگه:نه اصلا ازم اول نپرسیدن

 البته کلانتری ازش شاکی هست که میخواسته یکی از کادر های اونجا را بزنه و چون نتونسته خودزنی کرده

 به نظر شما این معجزه نیست یکی اینطوری خودزنی کنه و بعد زنده بمونه (تو خلاصه پروندش نوشته بود پارگی معده و روده )تازه ازشم شاکی باشن

این مهریه گرفتن داره؟

زندانی های  مهریه زیاد شدن گفتم که ولی این یکی دیگه خدایی مهریه گرفتن ازش ظلم مضاعف بود

۲۶ ساله بود با سل فعال و ایدز و چون سل فعال داشت امکان اینکه تو بند بفرستیمش نبود آخه احتمال انتقال بیماری سل به بقیه زندانی ها وجود داشت.بیکار-تحصیلات ابتدایی از دیگر مشخصاتش بود

یه نامه واسه رئیس زندان و مددکار و قاضیش فرستادیم که ای صاحبان حکم این بنده خدا سل فعال دارد و اگر داخل بندی برود که حداقل ۳۰۰-۴۰۰ زندانی وجود دارد امکان ابتلای آن بندگان خدا هست و از طرفی آخه این با سل فعال و ایدز و اعتیاد و بیکاری ۳۰۰ سکه طللا از کجا بیاورد که مهریه بدهد و........

امروز با قرار وثیقه آزاد شد یه وثیقه خیلی سبک نمیدانم عمرش به دوباره زندان آمدن می کشد یا نه؟

پایانی غم بار

زندانی را می شناختم  40 ساله ماهی یک بار بهداری می آمد مصرف متادون و یک عدد قرص خواب بیماری قلبی و..نداشت و زندانی آرامی بود 

امروز صبح که به زندان رفتم با خبر شدم که امروز صبح ساعت 6 به بیمارستان اعزام شده و متاسفانه فوت کرده

روز قبل ملاقات شرعی داشته و شب خوابیده و دیگر صبح بیدار نشده یک پایان غم بار

در مورد علت مرگ 2-3 روز آینده پزشکی قانونی نظر میدهد به نظر شما این مرگ چه علتی میتواند داشته باشد


پی نوشت:

ملاقات شرعی توعی از ملاقات است که به زندانیان متاهل داده می شود که در یک اتاق خاص در زندان مرد و زن با هم خلوت می کنند این ملاقات هر چند ماه یک بار داده می شود

راهکار های برای گرفتن یا ندادن مهریه

این روزها زندان پر شده از کسانی که مشکل مهریه دارند .شاید به دلیل گرانی سکه و طلا باشد و شاید هم به دلیل گرانی های دیگر .ولی هر چه که هست این روزها من با دهها زندانی مهریه مواجهه می شوم.

راهکارهای برای گرفتن یا ندان مهریه

این متن یک راهنمای کامل هم برای آقایان و هم خانم ها میباشد .با توجه به تجربیات زندان راهکارهای برای ندان یا به زور گرفتن مهریه ارائه میگردد.

1-وقتی به شما میگویند کی مهریه را گرفته که حالا تو مخالفی آگاه باش و بدان که در این مورد حتما از شما مهریه گرفته می شود.تا آنجا که میتوانید از مهریه یک سکه و 12 تا سکه و یک شاخه گل و اینکه صدها نفر از دوستان و آشناهای شما با مهریه یک شاخه گل به خانه بخت رفته اند بگویید=خانم های گرامی این نکته را همیشه به یاد داشته باشید

2-سعی کنید زیر بار مهریه های نجومی نروید =خانم های گرامی به کمتر از مهریه نجومی راضی نشوید

2-با مهریه سکه و طلا مخالفت کنید=خانم های گرامی مهریه فقط سکه و طلا درخواست کنید

3-حتی 2 سکه کمتر هم ارزش دارد تا میتوانید چونه بزنید=خانمهای گرامی حتی یک سکه هم کم نکنید

4-اگر تا اینجای کار موفق نشدید در همان ماه اول ازدواج سعی کنید با طرفند های روشنفکرانه و...خانم را راضی کنید مهریه اش را کم کند=خانمهای گرامی اگر یک سکه از مهریه را بخشید آن روز روز مرگ شماست

5-اگر نتوانستید خانمتان را راضی به بخشیدن مهریه کنید سعی کنید او را راضی کنید که از همین الان حاضرید مهریه اش را اقساطی بپردازید و در صورت موافقت خانم این توافق را در دهها دفتر اسناد ثبت کنید=خانم ها این مورد نیاز به توضیح ندارد

6-اگر موفق به تقسیط مهریه نشدید سعی کنید تمامی اموال خود را به نام مادر یا پدر خود بکنید=خانم های محترم همیشه مواظب نقل و انتقال اموال شوهرتان باشید

7-اگر موفق به انتقال اموال خود نشدید یا اموالی نداشتید که انتقال دهید.سعی کنید فیش حقوقی خود را همیشه مخفی نگه دارید=خانم های محترم همیشه میزان حقوق شوهرخود را به یاد داشته و یک کپی از آخرین فیشش داشته باشید

8-اگر حقوق شما به نوعی است که میزان یک سکه در ماه را پوشش میدهد و خانمتان از این موضوع اطلاع دارد .سعی کنید همیشه مقدار اندکی پول به حساب خانمتان واریز کنید و رسید های آن را در جای مطمئن قرار دهیدیک شکایت شایع از آقایون زرنگی که مهریه نمی دهند عدم پرداخت نفقه است)=خانم های محترم هیچ وقت پولی که دارای رسید باشد از شوهرتان نگیرید

9-قبل از رفتن به زندان برای نپرداختن مهریه این مدارک را آز قبل آماده کنید-سند-فیش حقوقی-درخواست و مدارک عدم توانایی  مالی  در پرداخت  یکجای مهریه

10-خانم های محترم توجه کنند وقتی مهریه اقساطی میشود پرداختش با خداست .در این مواقع بگویید اگر اینقدر نقد بدهی من بقیه مهریه ام را می بخشم=آقایان به این نکته توجه کنند


پی نوشت:

1-این مطلب هیچ گونه جنبه یا ارزش آموزشی ندارد


روزت مبارک

زندان یک نمونه کوچیک شده از جامعه هست که همه نوع قشر آدمی توش پیدا میشه گرچه اکثریت با آدم های است که به نوعی خلاف کارند ولی بعضی از جرایم هم باعث شده که آدمهای که تا دیروز آدمی معمولی محسوب می شدند به زندان بروند .مشکلات مهریه-تصادف-قتل های غیر عمد و جرایم سیاسی و.....باعث شده و میشود که این آدم های معمولی هم به زندان بیایند.

روز معلم بود دیروز و ما هم یک معلم زندانی داشتیم بهش تبریک گفتم.غافلگیر شده بود.

و این معلم ما قصه زندان آمدنش هم برایمان تعریف کرده.

معلم ورزش بوده و همسایه ای داشتند که مدت ها بود با هم درگیر می شدند سر مسائل جزئی و این مشکلات ادامه داشته تا این که او روزی خسته از سر کار به خانه بر میگشته دوبار بحث های همیشگی با همسایه شروع می شود و اینبار پایان خوشی نداشت و این معلم ما به جرم قتل به زندان آمد.

LED

گاهی مواقع تلویزیون خبر از دستگیری ارازل و اوباش را میده همراه با تصاویری از اینها

خوب امروز ما یه اوباش داشتیم البته نه اینکه اوباش نه منظور از نظر ظاهر

بدنش بیشتر به بوم نقاشی شبیه شده بود که روش رنگ های مختلف را ریختن.و در گوشه و کنار این بوم هم آثار به جا مانده از خودزنی پستی و بلندی های ساخته بود

از بیماریش میپرسم میگه قرص اعصاب که میخورم شیشه و هروئین هم که میزنم ولی اینا چیزی نیست دکتر من بیماری LED دارم

من با تعجب:LED??

زندانی آره مگه نشنیدی تا بحال

میگم چرا ولی LEDیه نوعی از تلویزیونه.مدرک -نسخه دکتر -عکس چیزی از بیماریت داری؟

زندانی:نه ولی دکترم گفته باید حتما بستری بشی؟

من:

خواستم ریا نشه

زندانی یه جانبازه که به خاطر ضمانت وام به زندان افتاده و مثل خیلی از جانبازان واقعی انبوهی از قرص و دارو و داروی اعصاب مصرف میکند.مشغول نوشتن دارو برایش هستم که زندانی بعدی که این حوصله من و نوشتن داروهای اعصاب را می بیند .جلو میآِد که دکتر من هم جانبازم

من:طرف را کامل میشناسم یک زندانی خفن به تمام معنا

میگم:به سلامت.کی جانباز شدی؟کارت جانبازی داری؟

زندانی:نگرفتم دکترا؟

من:چرا؟

زندانی:خواستم ریا نشه

متخصص روح و روان و جرم های آبرومند

چهارشنبه تعطیل بود و نتیجه منطقی این است که امروز که پنج شنبه باشد من باید به اندازه ۳ روز معمول مریض ویزیت کنم.

نکته جالب اینجاست که روزی که فرداش تعطیله تعداد بیماران زیاده چون فراداش تعطیله و روز بعد از تعطیلی هم تعداد بیماران زیاده چون روز قبلش تعطیل بوده و حالا شما سرانگشتی حساب کنید امروز که هم روز فبل و هم روز بعدش تعطیله چه خبری بوده


متخصص روح و روان

ورودی ها ی زندان که معاینه میشوند معمولا برای اینکه قرص های اعصاب برایشان تجویز شود مدعی هستند که بیماری اعصاب دارند و زیر نظر متخصص هستند و معمولا با چند سوال ساده من به حقیقت ماجرا  مشخص میشود از جمله مورد زیر


زندانی جدیدالورود:من اعتیاد دارم و بیماری اعصاب

من:اسم بیماری اعصابت چیه؟

زندانی:بیماری اعصاب

من:پیش چه دکتری میری؟

زندانی:متخصص روح و روان

من:داروی چی برات تجویز میکنه؟

زندانی:کاوناز-دیاز-تریپ

من:عجب متخصص با حالی بوده میشه آدرس مطبشه بدی من هم یه سر برم اساسی روح و روانم ریخته به هم


زندانی دیگر:من مریضی اعصاب دارم

من:خوب پیش کی میرفتی اسم مریضت چیه

زندانی:پیش کسی که نمی رفتم خودم  می رفتم از داروخانه قرص اعصاب  می گرفتم


جرم های آبرومند

بعضی زندانی ها که جرایمی مثل سرقت های الکی (آفتابه دزدی که اکثرا معتادان می باشند که این دزدی ها طیف وسیعی دارند از دزدیدن کبوتر تا سیم برق -تلویزیون خانه-برنج از مغازه و.......)و جرایم اخلاقی(تجاوز و..)دارند در زندان این که چه جرمی را دارند مخفی میکنند و سعی می کنند که جرم خود را جرم های آبرومند و با کلاس جلوه دهند از جمله سرقت مسلحانه و درگیری یا درگیری با قاضی و مامور  و اختلاس و....

لیست زندانیان رو میزه و زندانیان که وارد میشوند من جرمشان را هم می پرسم و با لیست چک می کنم انجام این کار به نوعی زنگ تفریح می باشد

زندانی قدیمی بند متادون است و بارها و بارها به زندان آمده و رفته اسمش محمد است .ازش می پرسم جرمت چی بوده اینبار

میگوید:سرقت مسلحانه؟

لیست را نگاه میکنم جلوی اسمش اتهام یا جرمش را سرقت سیم های برق زده

میگم:از کی تا حاله سیم های برق را مسلحانه سرقت میکنند

میگه:دکتر جلوی این زندانی ها ما آبرو داریم




face -to-face

سخت مشغول ویزیت زندانیان جدیدالورود هستم-زندانیان جدیدالورود در بدو ورود به زندان به بهداری زندان منتقل میشوند تا از نظر بیماری های جسمی-اعتیاد و..بررسی شوند.در این بین جوانکی بیست و دو سه ساله هم هست .بعد از ورود به اتاق پزشک

می گوید:من مجرم نیستم

من:خوب حالا که اینجایی.مشکل جسمی بیماری اعتیاد و..نداری

زندانی:نه

من به خاطر چی زندان آمدی

زندانی:سوئ استفاده از عنوان

من:چیکار کردی

زندانی:من کادر نیروی ..هستم رفته بودیم یه مغازه و فروشنده با یه خانم face-to-faceبود و من و دوستم هم اقدام کردیم

من:به تو چه که فروشنده face to face بود

زندانی:ما باید ببرخورد میکردیم

من:تو چیکاره ای که باید برخورد میکردی؟

زندانی:من کارت شناساییم همراهم نبود وگرنه الان اینجا نبودم

من:دست مغازه دار درد نکنه که هم کتکت زده و هم ازت شکایت کرده

زندانی:چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما هم طرفداره  مغازه داری که فیس تو فیس بود

سرباز زندان:فیس تو فیس برو امشب تو بند تا دیگه از این غلطا نکنی

من:از برخورد سرباز زندان خوشحال میشوم و با لبخند مریض بعدی را می بینم


همه سرطان دارند

جرمش قاچاق مواد مخدر آنهم به میزان زیاد است  به بهداری مراجعه کرده ظاهری سالم دارد .

می پرسم مشکلت چیه؟

میگه:سرطان دارم

میگم:سرطان چی داری؟

میگه:سرطان معده و قرار بوده عمل بشم

میگم:با وجود سرطان معده اینهمه مواد جابجا میکردی؟مدرک داری واسه بیماریت؟

میگه:اینجا ندارم ولی شما معاینه کن من سرطان دارم

میگم:ظاهرت که طبیعیه نمیخوره بهت سرطان داشته باشی

میگه:نه من سرطان دارم.

میگم:الان چه کمکی میتونم من بهت بکنم

میگه:چند روز مرخصی بنویس برم مدارک سرطانم بیارم


مریض بعدی خانمی است که حدود ۲۰-۳۰ میلیون تومان پول  مردم را بالا کشیده و روز دومی است که وارد زندان شده به بهداری مراجعه میکند

میگم :مشکلت چیه؟

میگه :سرطان روده دارم

میگم:دارو چی مصرف میکنی؟

میگه:داروی سرطان

میگم: جواب پاتولوژی داری

میگه:چی من سرطان دارم مگه نمی بینی حالم خرابه

میگم:حالت که خراب نیست ولی باید مدرک ارائه بدی که سرطان داری و در ثانی اگه سرطان هم داشته باشی بازم باید پول مردم را بدی داشتن سرطان هیچ کمکی بهت نمیکنه

میگه:پس گفتن هر کی سرطان داره آزاد میشه

توضیح اضافه:

زندانی های HIVکه  به مرحله ایدز رسیده یا سرطانی که متاستاز داده و سیروز پیشرونده کبدی و بیماری های صبع علاج ..اگه جرائم دولتی داشته باشند با تایید پزشکی قانونی و ...میتوانند آزاد شوند و در این بین زندانیان زرنگ و بعضی از وکیلان زرنگ با این بهانه که سرطان دارند یا بیماری قلبی و...سعی دارند که از زیر بار مجازات شانه خالی کنند و خیلی از زندانیان بیچاره ای که این مشکلات را دارند کسی را ندارند که مشکلشان را حل کند







معتادان توانمند

یکی از باورهای غلطی که درمورد اعتیاد و معتادان وجود دارد این است که معتادها آدم های خیلی باهوشی هستند.در مورد این باور ذکر چند نکته ضروری است

-معتادها تمام هوش درایت و زرنگی خود را در مواقعی که نیاز به مواد مخدر دارند به کار می گیرند و به عبارتی هوش و ذکاوت و زرنگی آنها تنها در محدوده رسیدن به مواد مخدر است 

-با وجود دامنه دار بودن مواد مخدر در بین اقشار مختلف جامعه وجود یک آدم زرنگ و باهوش و...در بین معتادان دلیلی بر باهوش و زرنگ بودن تمامی معتادان نیست

-اینها نظر شخصی نگارنده است شما مختار هستید به شدت مخالف یا موافق باشید یا اصلا اهمیتی برایتان نداشته باشد

و اما ابتکارات معتادان زندان 

لیوان دو جداره:

این لیوان های فلزی دو جداره را که درب پلاستیکی دارند و فروشندگانشان اصرار دارند که مدت طولانی چای را گرم نگه می دارند را که دیده اید.یکی از معتادان ما دسته این لیوان را جدا کرده بود و چون معتادان زندان همه باید اول صبح در صفی منظم و لیوان به دست سهمیه متدون (شربت)را بگیرند و در جلوی مراقب و..بخورند .این معتاد عزیز سوراخ های ریزی در ته لیوان ایجاد کرده بود که مقداری از متادون ازبین دو لایه لیوان میرفت و بعد هر روز باقی مانده متادون را به قیمتی گزاف در زندان میفروخت

پایپ های دست ساز

معتادانی که شیشه مصرف میکنند معمولا با وسیله ای به نام پایپ میباشد و وقتی پایپ در دسترس نیست از لامپ های کوچک راهنمای ماشین پایپ می سازند ولی در زندان که هیچکدوم در دسترس نیست یکی از معتادان ما با استفاده از آمپول متوکاربامول و با سعی و تلاش فراوان تونسته بود با استفاده از حرارت سمار بزرگ بند این آمپول را همانند ریختگران شیشه تبدیل به پایپ برای مصرف شیشه بکند

معجون های دست ساز

البته عنوان مخلوط های دست ساز برای کشیدن شاید مناسب تر باشد.در زندان به جای مواد مخدر زندانیان دست به امتحان و ترکیب مواد مختلفی که در دست رس دارند و کشیدن آنها میکنند و بعضی این ترکیبات به خاطر القا خود زندانی یا به طور واقعی دارای آثار مشابه مواد مخدر است .از این دست ترکیبات می توان به موارد زیر اشاره کرد .خوانندگان عزیز به هیچ وجه این ترکیبات را امتحان نکنند

مخلوط کردن تفاله چای خشک شده به همراه پوست پرتقال و کشیدن ترکیب حاصله

خشک کردن زنبورهای مرده زرد رنگ و کشیدن آنها هماه با سیگار

کشیدن سیگاری که با قرص پودر شده هیوسین یا آنتی هیستامین مخلوط شده باشد


مرا دریاب من خوبم . هنوزم آب میکوبم

الالالا لالا لا
تو ای نایاب ای ناب. مرا دریاب دریاب
منم بی نام بی بام . مرا دریاب تا خواب
مرا دریاب مستانه . مرا دریاب تا خانه
مراقب باش تا بوسه . مرا دریاب بر شانه

لالالالا لالا لا
مرا دریاب من خوبم . هنوزم آب میکوبم
هنوزم شعر می ریسم . هنوزم باد می روبم
مرا دریاب در سرما . مرا دریاب تا فردا
مرا دریاب تا رفتن . مرا دریاب تا اینجا
مرا دریاب تا باور . مرا دریاب تا آخر
مرا دریاب تا پارو . مرا دریاب تا بندر

تو ای نایاب ای ناب. مرا دریاب دریاب
منم بی نام . بی بام
مرا دریاب تا خواب

لالالالا لالا لا

مرا دریاب من خوبم . هنوزم آب میکوبم
هنوزم شعر می ریسم . هنوزم باد می روبم
مرا دریاب در سرما . مرا دریاب تا فردا
مرا دریاب تا رفتن . مرا دریاب تا اینجا
مرا دریاب تا باور . مرا دریاب تا آخر
مرا دریاب تا پارو . مرا دریاب تا بندر

تو ای نایاب ای ناب. مرا دریاب دریاب
منم بی نام . بی بام
مرا دریاب تا خواب

لالالالا لالا لا


پی نوشت:

1-تنها دو نفر از دوستان تونستند حدس بزنند من کدام زندان کار می کنم و این یعنی که هنوز میشه نوشت

2-همه آثار و ترانه های شهیار قنبری را دوست دارم

3-یکی از بدترین شیفت ها واسه یه پزشک میتونه شیفت های صبح جمعه باشه

4-یه راهکار پیدا کردم واسه مریض های که عشق آنتی بیوتیک و پنی سیلین و..هستند  در حای که نیازی به مصرفش ندارند(به مصرف پنی سیلین اعتقاد پیدا کردند به قول خودشون) .من میگم من واستون مینویسم ولی نیاز به مصرف آین آنتی بیوتیک و پنی سیلین و..نیست به این دلیل هم مینویسم که دوباره نخواهی بری دکتر تا اینبار برات پنی سیلین و..بنویسه و بزنی خوب بشی




این کدامین زندان است که تو را اینگونه به بند کشیده

دوستان عزیز حدس بزنید من پزشک کدام زندانم


پی نوشت:

1-دلیلشو توضیح میدم


آری اینچنین بود ای برادر

بهداری زندانم و مریض ویزیت میکنم جمع کثیری از مریض های که شاید یکی از مهمترین تفریحات ماهانه یا هفتگی آنها آمدن به بهداری زندان باشد البته زندانی های که بیشتر با وکیل بند و...دوست باشند شانس بیشتری برای بهداری آمدن دارند .این را از مریض های ثابت هفتگی میشود فهمید که هر هفته با یک بهانه و مریضی عجیب غریب که در آخر به کلوناز و دیاز و متادون و فنوباربیتال ختم میشود میتوان فهمید .و اما بیمار امروزمان(دوشنبه) .جوانی بیست و چند ساله بود که با قفل شدگی فک و دست ها به بهداری اعزام شده بود گرچه این تابلو بیمار یعنی هیستری .ولی ظاهر زندانی معصوم و مظلوم بود بی نهایت قادر به حرف زدن نبود و زندانیان هم برای اینکه زبانش را گاز نگیرد مقدار متنابهی دستمال کاغذی در دهانش فرو کرده بودند .زندانی جدیدالورود بود و هیچ کس از سابقه بیماری و..خبر نداشت.هر جرمی به ذهنم میرسید میگفتم و او با اشاره سر میگفت نه در مورد سابقه بیماریهایش هم به جای نرسیدیم دارو برایش تجویز کردم و تا بهبودی بیمار در بهداری بستری شد .شماره تلفن برادرش در جیبش بود شماره را به مخابرات دادیم تا برایمان بگیرد که تصادفا من گوشی را برداشتم .گفت برادر فلانی است و از زندان تماس گرفته اند.در مورد جرمش می پرسم :می گوید به من ربطی ندارد

می گویم سابقه بیماری دارد

می گوید:به من ربطی ندارد

می گویم داروی خاصی مصرف میکند

می گوید من نمیدانم با گفتن اینکه حیف اسم برادر گوشی را قطع میکنم زندانی بهتر شده پرستارمان از راه میرسد و میخواهد با روش خودش فلک قفل شده را باز کند و دسمال ها را خارج کند(با زور) تلاشش را شروع کرده که من می رسم

میگم:بیخیال شو الان خودش باز میکنه حالش بهتره

میگه:نه دکتر تمارضه من اینا را می شناسم

میگم :نه بنده خدا نیست و چه شانسی می آورد این بنده خدا حالش بهتر میشود از بیماری و حملات عصبی و ترس از زندان و..می گوید و از جرمش که بردن زائر به کربلا و شکایت زئران در بازگشت به خاطر رها کردنشان در مرز و اینکه کار او نبوده میگوید و من از برادرش که فقط اسم برادر را یدک می کشد و او با آهی تایید می کند و می گویید خانواده اش می گوییند تو با رفتن به زندان آبروی ما را بردی

لعنت خدا به سه شنبه ها

وقتی آدم های را که بیش از دو سال است می شناسی و میدانی انسانهای بدی نبودند و از خیلی ها بهتر و انسان تر بودند  و فقط قربانیان باند های بزرگ قاچاق و فقر و... شدند و امروز اعدام میشوند آنقدر حال آدم می گیرد که صبح به هیچ تلفنی جواب نمی دهی و تا ظهر در رختخواب غلط میزنی به امروز و اعدام و  مواد مخدر و قاچاق وخیلی چیزهی دیگر لعنت میفرستی و باز آرزو می کنی کاش من از این سرزمین که دوستش دارم میرفتم

بعد از تعطیلات بر میگردم

بعد از تعطیلات بر میگردم


یه زندانی داشتیم که گفتم خودزنی میکنه فجیع که به بیمارستان اعزام بشه و بعد از اینکه به بیمارستان اعزام میشه یکبار بعد از پانسمان و بخیه و....به بخش روان پزشکی منتقل میشود و از غفلت سرباز ها استفاده میکند.البته بعد از چند روز خوشگذرانی در جوار بیماران محترم روان در یک ظهر زمستانی از دیوار بخش روان که مشرف به خیابان بوده بالا میرود البته این کارها برای یک سارق مسلح سخت نیست و فرار میکند سربازهای بیچاره به جای سارق مسلح به خاطر فرار این بشر بازداشت میشوند

چند روز قبل جناب سارق به زندان زنگ زده که بعد از تعطیلات خودم رابه زندان معرفی میکنم .


مرده های که صاحب پیدا میکنند

جوانکی ایدزی و هپاتیتی که معتاد تزریقی هم بودند برای تهیه مواد مورد نیاز بدن دست به سرقت میزند و از شانس خوبش یا بدش دستگیر و به زندان می افتد از زندانی های بود که همیشه در رفت آمد بودند و به قولی چند روزی از زندان به مرخصی میرفتند و بالافاصله با جرمی دیگر برمگشتند و زندان خانه امیدشان بود.این جوان بیچار هفته قبل به دلیل مصرف بیش از حد دارو به کما رفت و یک هفته ای بیمارستان بستری بود و مددکار زندان در به در دنبال یکی از اعضای این خانواده که پیگیر وضعیت این بیچاره که از عمو و برادر و عمه و خاله و دایی همه طلبکار که ربطی به ما ندارد و.....تا اینکه بیچاره فوت کرد و حالا یک لشگر مدعی که ما شکایت داریم از زندان از اورژانس از بیمارستان از بخش که به بیمار ما رسیدگی نشد (این دیه 124 میلیونی وسوسه انگیز است).

البته زندان و بیمارستان در مورد این بیمار کوتاهی نکرده بودند

13

امروز شیفت کلینیک هستم و گویی همه سیزده به در هستند و تا الان که ساعت 16 می باشد خبری از مریض نیست.


ساعت  پنج و شروع آمدن مریض ها

مریض ها داره یکی یکی پیداشون میشه

اولین بیمار شیرخواره 10 ماهه که به دلیل دادن یک کاسه بزرگ آش ماست از صبح تا حاله اسفراغ داره

-مریض بعدی :بچه ده ماهه را شب بردن عروسی کبابش دادن خورده

-مریض بعدی:طرف از صبح گردنش گرفته  و نمیتونه سرشو صاف کنه با این حال رفته 13 به در و حالا اومده

- مریض بعدی یه پیرمرد با حال که دوست داره تو سالن انتظار در حالی که نشسته و سریال میبینه براش سرم وصل کنیم