خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

چرخ بازیگر

تو این پست داستان یکی از زندانیان بود که زندگی غم باری داشتکه آخرش هم در زندان خودکشی کرد

امروز یه مریض واسه ترک آمده بود و داشت شرایط را از پذیرش می پرسید یه لحظه من دیدمش قیافش آشنا بود.صداش کردم بیاد تواتاق

یه مقدار ازش سوال کردم

تزریق-شیشه-تریاک.مشکلات روحی و.....کلکسیونی بود واسه خودش د

میگم:توزندانم مصرف میکردی؟

میگه:زندان من؟؟؟؟اساسی خودشومی زنه به اون در

میگم:دستتا بزن بالا

میگه:چرا؟

میگم:میخوام جای خودزنی تو ببینم

جا میخوره

میگه:منو می شناسید؟

میگم:تومنویادت نیومد؟

میگه:چرا

میگم:چرا اینقدر داغون و آش ولاش شدی؟

میگه:رفیق بدو......

میگم:نه .................

میگم ظرفیتمون پره نمیتونیم اصلا این ماه پذیرشت کنم (ردش میکنم بره)



ومن به این می اندیشم این شاید  گوشه ای از تاوان کاری باشد که اودرحق((ک))((ن))کرد باشد

نظرات 34 + ارسال نظر
حامد سه‌شنبه 7 آذر 1391 ساعت 23:18 http://hamedblog.ir/

سلام دوست عزیز
وبلاگ جالب، قشنگ و متفاوتی داری.
من لینکت کردم، در صورت تمایل من رو هم به اسم "حامدبلاگ" لینک کن. ممنون.

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 00:30 http://emruzchekhabar.blogfa.com/

سلام
لطفا نظر منو تایید نکنید
میخواستم بدونم واسه ترک توی خونه چه دارویی لازمه
و از کجا باید تهیه بشه.
با این کپسولهای ترک اعتیاد تو عطاریها میشه؟
لطفا تو وب خودم جواب بدید.

nahid چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 01:12

salam aghaye doktor
nemidoonin che ghadr az payda kardane inja khosh halam,
esme man nahid hastm41 salame ,,hodoode 5 sale pish be khatere kamar darde mokhtasare baed az zayeman pezeshk be man tramadol dad,,amma man ahmagh be sorat jazbe asarate khosh janebi shodam,,alan 5 sali hast ke roozi 25 ta tramadok´l masraf mikonam,,yani dorost ta 7 rooz pish ke mostaghim raftam bimarestan va taghazayé komak kardam,,chon bache daram natoonestam bastari besham,,tasmim gereftam ghors va sigar ro yek bare bezaram kenar,,alan dorost 7 rooze ke daroo nakhordam,hichi hat yek tramadol ham nakhordam,,faghat pezeshkam ye chizayr molayemi baraye komak be abstinenser adan be man,,ozr mikhan toolani shod,,soal man ine ke cheghad zaman bayad begzare ta man dobare khodam besh,,bi abstinens??96039

سلام
الان شماموفق شده اید
مهم انگیزه هست که دارید و تصمیمی که گرفتید

سمیه چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 01:28

دکتر نمی کردید این کارو
شما پزشکید قسم خوردید که به وظیفتون عمل کنید
حتی اگه اون آدم دشمنتون باشه
دکتر کاش می ذاشتید تمام نامردی اون ادم رو اون دنیا خود خدا جواب بده
دکتر با تمام ارادتی که به خودتون و نوسته هاتون دارم به نظرم کاره خیلی اشتباهی کردید
کاش نمی گردید این کارو

نمی دونم
ولی برمیگرده دوباره

سارینا چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 02:45

راست راست واسه خودش میگرده ؟ عجب م م ل ک ت گل و بلبلی

محمد چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 05:07

سلام.

امیدوارم حالتون خوب باشه،

یه سوال داشتمپدر مورد این پستتون.
ما می تونیم خودمون حکم صادر کنیم و خودمون اجراش کنیم؟

محمد

نه

zizigo0ol0 چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 11:28 http://zizigo0ol0.blogfa.com

بنظرم حقش بوده کار درستی کردین!!!!!!
اخ من حرص میخورم در مورد همچی فقط حق زن ضایع میشه

ماجراهای مریمی چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 11:41 http://merrymiriam.persianblog.ir/

دکتر جان شما که خدا نیستین تاوان بگیرین از کسی
چه شغل سختی دارین ولی واقعا

تاوان نگرفتیم که
واقعا اونروز اصلا اعصابشونداشتم
شاید یه روزدیگه اومد اوضاع فرق کمه

چرا واقعن؟؟
اولین باره اینجا رو میخونم.
دلم گرفت...
نمیشه گفت چون مملکته مائه اینه.
خوب هر جایی پزشک زندانش کلی حرف داره.حرف درد آور...

shirin چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 14:18

ولی به نظر من کار درستی کردید. به گفته خودتون بعد از اون مرگ نابهنگام تا دو روز نرفتید سرکار یعنی واقعا تاثیر بدی روی شما داشته. اونوقت چطور می تونستید بهش کمک کنید تا با بهتر شدن یکی دیگه رو بدبخت کنه؟ این همه جا! بره جای دیگه ای خودش رو درمان کنه.

خبرنگار چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 20:04

خواننده خاموش چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 22:39 http://panize65.blogfa.com

سلام آقای دکتر درد آشنا. «خاطرات دلتنگی های من» (پانیذ) ، وبلاگ شما را لینک کرده بود. حتما از اتفاقی که برای وبلاگ ایشان افتاده است با خبر هستید. تنها کاری که از دستم بر می آمد این بود که صدای مظلومیت ایشان را دوباره زنده کنم.
لطفا با کمک دیگر دوستان وبلاگی، این بلاگ را لینک فرمایید و به دوستان خود توصیه کنید که همین کار را کنند شاید از این طریق کسی بتواند خبری از او بگیرد.
بیایید وبلاگ ها فقط محلی برای قصه گویی نباشد. بیایید اگر کاری برای هم می توانیم انجام دهیم کوتاهی نکنیم و بدانیم در مواقعی که نیاز به کمک داریم، به یکدیگر کمک خواهیم کرد.
این وبلاگ را لینک بفرمایید: panize65.blogfa.com و اگر خبری از پانیذ داشتیم به دیگران اطلاع دهیم.
ممنون

آبان چهارشنبه 8 آذر 1391 ساعت 23:39

دکتر ما خدا نیستیم قضاوت و حکم دادن کار خدا است ..خدا با اون همه عظمت ستار العیوب است ..فکر می کنم شما باید خانواده این فرد هم در نظر می گرفتی ..

رامین پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 00:45 http://khodkareabi.blogfa.com

دکتر باز هم (ک . ن ) تاثیر گذارترین مطلبی که تو وبتون خونده بودم همین ماجرا بوده
دکتر بعد از مدت ها وبگردی. وبلاگ خودمو ساختم
تو پست جدیدم وبلاگ شمارو معرفی کردم تا شاید جبران خواندن مطالبتان و کوتاهی در نوشتن نطر را کرده باشم

مونا پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 04:02

من داشتم یه فیلم درباره ایدز می ساختم.یه معتاد تزریقی داغون اومده بود به فمورش تزریق کنه نمی دونم چی شده بود که همه ماشین برادزاده اش پرازخون شده بود.زن برادره دلش سوخته بود و فکرکرده بود این کمک لازم داره،پرستاریشو می کرده و رخت خونیشو می شسته و اینا.می گفت مریض خونه پذیرشش نمی کنن.تمام مدتی که با ما حرف می زد چشم من به دست زخمیش بود که گویا موقع گوشت درست کردن بدجوری بریده بود.به خاطر کارم هیچوقت آسیب دیدگان اجتماعی رو قضاوت نکردم ولی این یکی خیلی ناراحت کننده بود که یک کلام نگفته بود آقا از خون من حذر کن بااینکه هم می دونست اچ آی وی مثبته و هم راه های انتقال رو بلد بود.زن برادره را کشیدم یه گوشه گفتم ببرین پشت در بیمارستان ولش کنین.بالاخره می برنش تو.توی دلم هم گفتم مرد هم مرد.خیلی بد بود.هنوز حس خودم رو نمی فهمم که
گیاهخوارم و حتی سوسک و پشه نمی کشم

مهشید پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 11:20

سلام دکتر .ببخشید سوالم بی ربطه!تاریخ روی بسه های قرص به چه ترتیبی خونده میشه؟میشه کامل توضیح بدین
با تشکر

one پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 15:05

سلام.
نمیدونم چی بگم ولی اگه منم بودم حتما بدتر از شما باهاش برخورد میکردم. بنظرم کار بدی نکردین. ولی شاید این بهترین کار نبوده.

مینا پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 19:03

نمی دونم منم تو اون شرایط بودم شاید همین کارو میکردم - جدا از قسم حرفه ای تون - بالاخره شما هم یک انسان هستید با تمام خصوصیات اخلاقیش - ولی خدا جای حق نشسته - ببین چطوری زندگی رو -تلافی ها رو به رخمون می کشه .یه بار دیگه به این تزی که قبلا داشتم اعتقادم بیشتر شد که هرکسی هر بدی و هر کاری در حقت بکنه خدا نمی برش تا بیارش جلو چشمت و انتقامت رو بگیره .برعکسش هم هست -یعنی اگه ما هم به کسی بدی کنیم همین موضوع در انتظار ماهم هست . شایدهم اعتیادش به خاطر تهمتی بود که به اون زن بیچاره زده بوده - از مظلومیت زنش سوءاستفاده کرده بودخدا هم تلافیش رو سرش در اورد.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 آذر 1391 ساعت 23:23 http://ursun.blogfa.com

sad....

نشمیل جمعه 10 آذر 1391 ساعت 11:59

این جور وقتا زن ها بیشترین اسیب رو میبینن
اره روزگار همینه بالاخره باید تاوان بده
اون الان تاوان میده پذیرش کردنش توسط شما یا نپذیرفتنتون هیچ تاثیری براش نداشت
ولی افرین که پذیرشش نکردید

ابوعدنان جمعه 10 آذر 1391 ساعت 22:06 http://abooadnan.blogsky.com

سلام ازروی بی حوصلگی نوشتی؟

الی شنبه 11 آذر 1391 ساعت 12:52 http://www.adrinabanoo.blogfa.com

به نظر من هم کارتون درست بود

دیادیا بوریا شنبه 11 آذر 1391 ساعت 22:41 http://verach.blogfa.com

سلام دکتر
هیچی نمی تونم بگم
نمی دونم تو جایگاه شما بودم چطوری برخورد می کردم.....
ولی اعصاب می خواد دکتر خیلی هم می خواد

میثـاق شنبه 11 آذر 1391 ساعت 23:42 http://1par-star.blogfa.com/

کاش فــقط همین وضع زندان های ما بود دکتر جـان. آزار ج ن س ی جوان تر ها هم واقعیـت غیرقابل انکاریه...

راستی. وبلاگ جدیدمـو بهت معرفی می کنم. حتماً بیا.

کیهان یکشنبه 12 آذر 1391 ساعت 08:12 http://mkihan.blogfa.com

درود
تجربیات شما کم نظیرند دکتر

فجر شنبه 18 آذر 1391 ساعت 01:29

سلام
دوست عزیز همیشه پر انرژی باشی
به خاطر وبلاگت و مطالب متفاوت و دید متفاوت خودت طرفدار وبلاگت شدم و همیشه از Rss دنبالت می کنم،
و میبینم سرت حسابی شلوغه.
همیشه موفق باشی عزیز.

mandala شنبه 18 آذر 1391 ساعت 10:44

سلام
تصمیم گرفتم تو درمونگاه یکی از زندان های زنان شیفت بدم. فردا قراره برم برای گزینش. می تونید یه کم راهنماییم کنید؟
چیزهایی که راجع بهش خوندم و همکارام گفتن زیاد جالب نیود... استرس دارم نمی دونم تصمیم درستیه یا نه.
ممکنه راهنماییم کنین؟

واسه تجربه کوتاه مدت خوبه ولی نه بیشتر

لیلی شنبه 18 آذر 1391 ساعت 20:17 http://leiligermany.blogsky.com

خود ما خیلی وقت ها نمی فهمیم مشکل امروزمون به خاطر اشتباه دیروزمون هست

مهاجر زمان یکشنبه 19 آذر 1391 ساعت 20:18 http://mohajerezaman.persianblog.ir

دکتر چرااااااااااااااااا

آسیه سه‌شنبه 21 آذر 1391 ساعت 00:18 http://neveshtehayea30.blogfa.com

نمیدونم واقعا اینا چه جوری تقاص کاراشونو میخوان پس بدن...

دکتر اگه اجازه بدین لینکتون رو در خزعبلاتم ثبت کنم

خواهش میکنم

آسیه سه‌شنبه 21 آذر 1391 ساعت 15:20 http://neveshtehayea30.blogfa.com

ممنون از لطف شما

کایا جمعه 15 دی 1391 ساعت 04:45 http://kaya1.blogfa.com

ای دکی خاک بر سر .من خودم پاسیارم چندبار من و بهیار از تو بهداری شیشه های متادونو خالی میکردیم چقدم تلخ بود .نکنه شمام خودت زدی تو گوش متادونا؟

زهرا جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 21:41 http://www.manvakhaterehayam.blogfa.com

اخی چرا؟
به نظر من کار اشتباهی کردین شاید اون به یه فرصت نیاز داشته شاید اگر یه کم بیشتر بهش توجه میکردین حرفش رو بهتون میگفت.

yalda mamane nafas جمعه 2 فروردین 1392 ساعت 01:08 http://yalda-64.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد