خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

مصائب یا شیرینی

قدیم ترها یعنی یک ماه قبل فقط تو دستشویی لپ تابمو نمیبردم تازه وقتی هم دور از لپ تاب بودم با موبایل تو اینترنت بودم و صبح ها اولین کارم بعد از بیدار شدن روشن کردن لپ تاب بود .ولی الان یک ماه است که لپ تابم را روشن نکردم تمام اینترنت گردی ها موقعی است که شیفت کلینیکم.

یک نوزاد کوچک برابر است با یک ماه هر شب شیفت باشی

تازه آروشای ما که به سیاق پدر عادت به شب بیدار بودن دارد و شب ها بیدار است و روزها میخوابد

و پدر را از اینترنت و نود و ....کشانده به سمت بچه داری

و روز به روز بزرگ شدنش و لبخندهای که تو خواب میزنه و نگاههای کنجکاوش را به تمام لذت وب گردی و مسافرت و مهمونی و ...ترجیح میدهم



نظرات 32 + ارسال نظر
Anna جمعه 1 مهر 1390 ساعت 00:54 http://lapeste.blogsky.com

خدا را سپاس کنید برای داشتنش

محمد جمعه 1 مهر 1390 ساعت 04:46

سلام.

نمی دونم از کجا به وبلاگ شما کشیده شدم ولی می خوام بگم که نوشته هاتون برای من جالبه، یعنی حجاب و دغلی نمی بینم تو نوشته هاتون، بنابراین راحت می تونم دغدغه هاتون رو بفهمم و همذات پنداری کنم.

این مقدمه رو گفتم که یه سوال ازتون بکنم. ایمدوارم جسارن منو ببخشید، خب حتما می دونید که از هر کسی نمیشه این سوال ها رو کرد،
راستش من نمی تونم انگیزه ی شما رو از اینکه اسم فرزند عزیزتون رو آروشا گذاشتید بفهمم. یعنی نه اینکه با معنیش مشکلی داشته باشم، نه! منتها واقعا این اسم برای من خیلی دوره، یعنی نمی فهمم وقتی این بچه بزرگ شد و برا خودش کسی شد مردم چی می خوان صداش کنن؟

امیدوارم ناراحت نشید.

با تشکر

محمد

مرسی
این اسم با فامیلش هماهنگی داره
تازه خوشش نیومد میتونه عوض کنه اسمشو

محمد شنبه 2 مهر 1390 ساعت 00:31



به قول فردوسی پور من می تونم که قانع نشم!

ممنون از پاسختون

نگار شنبه 2 مهر 1390 ساعت 03:15

سلام من چند ماهی هست که وب زیباتون رو میخونم ولی تا حالا نظر نداده بودم .
میخواستم بگم از طرف من دختر کوچولوتون رو ببوسین

رها(من و نمی دونم)! شنبه 2 مهر 1390 ساعت 06:06

نت همیشه هست ولی این لحظات با دختر بودنتون می گذره پس همون بهتر که از اون لذت ببرین!!!
از طرف من دستای کوچولوشو ببوسین!!! صورتش نه هااااا می گن دخترارو نباید بوس داد لطافت صورتشون از بین می ره!!!
یه عکسی مکسی می ذاشتید ما هم بزرگ شدنش رو می دیدیم ذت می بردیم!!!
کاش بزرگ شد شب زنده دار نباشه!!! اصلا خوب نیست!!!

فریبا شنبه 2 مهر 1390 ساعت 06:57 http://zane-shirazi.blogfa.com

سلام اقای دکتر . از بودن با فرشته کوچولو لذت ببرید که لجظه ای با او بودن بهتر از هزاران ساعت پای کامپیوتر نشستن. سالم و تندرست باشید

باران شنبه 2 مهر 1390 ساعت 09:52 http://baranbanoo.persianblog.ir

اون لبخندهای توی خواب همه سختیها و شب بیداریها را از یاد آدم می برد...
قدم نورسیده مبارک باشه دکتر

Diapason شنبه 2 مهر 1390 ساعت 16:59 http://diapason.blogfa.com/

حالا کجاش رو دیدی

چش یه هم بگذاری بزرگتر می شه و اونوقت اینترنت شبانه ات هم ناچارا صاحب جدید پیدا می کنه

زری شنبه 2 مهر 1390 ساعت 19:20 http://mydaysofveto.persianblog.ir/

در باورم نمیگنجد پدر مهربانی هم وجود داشته باشد
در ضمن گویا عوض کردن اسم رو خیلی اسون میبینید!!!!

[ بدون نام ] شنبه 2 مهر 1390 ساعت 19:22

ند شنبه 2 مهر 1390 ساعت 22:27 http://manodustegolam.blogfa.com

سلام دکتر
وبلاگتون خیلی قشنگه
آروشای عزیزو از طرف ماببوسید

دکتر ژیلا شنبه 2 مهر 1390 ساعت 23:04 http://drjila.com

درود آقای پدر
وای نازی... از طرف من دخمل کوچولوتونو ببوسید دکتر. راست می گن باباها عاشق دختر هاشونن
آروشا اسم قشنگیه.من آرنوشا شنیده بودم اما آروشا رو نه. معنیش چیه؟

آروشا یعنی درخشان و نورانی همانند فرشته ها

گلدونه یکشنبه 3 مهر 1390 ساعت 13:37

مرضی یکشنبه 3 مهر 1390 ساعت 15:50 http://yasinak.blogfa.com

نی نی مبارکهههههه

سارا دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 09:55 http://roman13882010

تازه کجاشو دیدی ، هنوز اولشه ، وقتی برسه که تو شیفتم خواب باشی، اصلا" روز و شب و قاطی کنی ولی ارزش داره ، داشتن فرزند خوشبختیه

زنده دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 10:03 http://blacklotus.mihANBLOG.com

سلام دکتر.خدا کوچولوتو حفظ کنه.
راستی یه دکتر خوب برای عملهای حلقه و حباب و بای پس معده سراغ نداری؟

ساغر 1دختر ورنا دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 18:48

چه پدر خوبی

مینا سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 12:28 http://www.roz2562.blogfa.com

آخی خدا حفظش کنه. چه نی نی نازی دارید جالبه که شبها بیداره

آسمان...!!! سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 17:00 http://moonlit-night.blogfa.com

سلام
حضور این فرشته کوچولورو به زندگیتون تبریک میگم
قدر لحظه لحظه شو بدونید

دانشمنگ چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 10:57 http://daneshmang.blogfa.com

پایدار باشه و باشید

سارا خانوم جمعه 8 مهر 1390 ساعت 00:48

سلام رفیق
مادر بزرگم........همیشه میگفت......اگر نوزاد تو خواب خندید.......فرشته ها اومدن تو خوابش دارن باهاش بازی میکنن.....خوش باشی رفیق.....

خاموش جمعه 8 مهر 1390 ساعت 14:22

الهی خدا براتون حفظش کند دوران نوزادی وخردسالی بسیار زیباست

به تماشا سوگند... و به آغــاز کلام... و به پرواز کبـوتر از ذهن... واژه ای در قـفس است...
با سلام. دوست عزیز.
با اولین دوره ی مشاعـره ی وبلاگی منـتظر حضور گرما بخـش شما به وبلاگ «دانشگاه در گنجه ی خاطرات» هستـیم. با آرزوی موفـقیت هر چه تمام برای شما. مرسی دکتر!

مامان خانومی شنبه 9 مهر 1390 ساعت 09:08 http://www.asemanema.blogfa.com

چه لذتی میبرید . قدر لحظه لحظه اش را بدان عزیزم

هستی شنبه 9 مهر 1390 ساعت 18:47 http://hasti9087.blogfa.com

تولد کوچولوتون مبارک انشاله همراه با برکت ورحمت فراوان باشه که حتما" هست ببوسیدش

سوگند یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 09:33

بابا شما کجا بیداری کشیدی اون خانمته که شبزنده داری میکنه واسه نانازتون

پریسا دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 13:28

پس حسابی خوش به حال اروشا جان..باباروبرده به عالم خودش...البته چون دخمله شیرینیش صدبرابره ها...

مطالبتون رو تقریبا به طور کامل خوندم . از اولین روزای تاسیس تا الان . البته توی یه مدت کوتاه . هم قلمتون قشنگه هم مطابتون خوندنی .
خدا همیشه پشت و پناهتون باشه و امیدوارم همیشه بنویسید .

مریم یکشنبه 17 مهر 1390 ساعت 23:41

شوهر من تو دسشویی هم لپ تاپشو میبره یعنی ما هم بچه دار بشیم، ترک میکنه؟؟؟

مامان امیرناز یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 13:21 http://amirnaz.niniweblog.com

سلام تولد فرشته نازتون مبارک اولین بازدید من از وبلاگتون بود خیلی جالب بود به ما هم سر بزنین

منا دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 17:52 http://yasijon90.niniweblog.com

سلام.تبریک میگم به اروشا که بابایی چون شما داره.دختر ما که باباش رو تا شب نمیبینه شبم که میبینه باباش خوابه وخروپف هاشو میبینهتولدش رو تبریک میگم.یه پیشنهادروزا بیدارش کنید بزارید شبها بخوابه.وگرنه بزرگتر بشه مامانش اذیت میشه.به اصطلاح عام شب وروزش رو گم کرده این کارو کردم جواب مثبت گرفتم.به شما هم توصیه میکنم.

اعظم یکشنبه 4 تیر 1391 ساعت 00:29

سلااام
مبارکه گرچه با تاخیر
خب الان خوندم
پویای من که 12 ساله همه چی رو ازم گرفته ولی همه چی رو هم بهم داده
نگاهش همه چی رو برام بیمعنا میکنه حتی مشکلات جسمی که با به دنیا اومدنش شروع شده و ادامه داره برام بی معنی میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد