خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

فراز از زندان 2

غلام از علی و کاووس قدیمی تر بود و با توجه به ویژگی های اخلاقی و رفتاریش . و خشونتش یه چهره تابلو محسوب میشد ولی با توجه به اینکه با دیه میتونست آزاد بشه کمتر کسی فکر میکرد که اون بخواد فرار کنه.بیشتر روزها این سه نفر با هم بودند و تو هوا خوری زیاد با هم دیده می شدند ولی نه جوری که شک برانگیز باشه.با توصیه غلام اما تو بند توی یک اتاق نبودند که کمتر جلب توجه کنند.چند ماهی میشد که این فکر فرار را برای هم مطرح میکردند.نوع فرار که اونهم فرار از بند بود را معلوم کرده بودند ولی خوب خیلی مشکلات سر راهشون بود.اینکه از داخل خود بند نمیشد فرار کرد .اینکه فرار باید حتما تو شب باشهو اینکه بعد از بیرون رفتن از بند باید یه فکری به حال برجکها و دیوار 5 متری و سیم های خاردار روش میکردند.تازه برای فرار از داخل خود بند هم باید فکری میکردند.

غلام یه فکر بکری به سرش زده بود بهترین راه برای فرار از داخل بند فرار از داخل نمازخانه بود .چون هم اینکه خلوت بود و هم اینکه کسی که زیاد تو نمازخونه میره شک برانگیز نبود.میتونستن تو شب برای نماز شب و یا موضوع مناسبتی برن تو نمازخونه و از اونجا از بند برن بیرون و اگه این قسمت حل بشه به نوعی سخت ترین قسمت فرار حل شده.منتها برای فرار از نمازخانه هم باید موقعیت طلایی برسه و هم جور یاز شر نرده ها خلاص بشن و فکری به حال برجک ها هم بکنن.

به پیشنهاد غلام قرار شد که طرح دوستی را با سربازها بریزن.کاووس که معروف بود وضع مالی خیلی خوبی داره تو 3 ماه موفق شد بلاخره یه سرباز را همدستشون کنه .خیلی طول کشید ولی موفقیت آمیز بود منتها باید جوری رفتار میکردند که کسی شک نکنه و سربازه هم کاملا بهشون اطمینان کنه.این بود که تا میتونستن مبالغ 200 تا 300  هزاراز بیرون به حساب این بنده خدا پول میرختن.واین وعده که در صورت فرار موفق 10 میلیون تومان هم پول نقد بهشون میدن.سربازه در یک موقعیت مناسب یک اره آهن برکوچیک براشون آورد و این سه نفر با طرز ماهرانه و بی اینکه کسی شک بکند و آرام آرام حضورشونو تو نماز خونه بیشتر میکردند و میله های حفاظو میبریدند.2 ماهی طول کشید تا میله ها به اندازه کافی بریده شود. والان موقع اجرای مرحله بعد فرار و حل کردن مشکلات اون مرحله بود.علی و کاووس خیلی نگران بودند چون محکوم به اعدام بودند و هر لحظه ممکن بود حکمشون تایید بشه و از طرفی هم ناامید از گذشت اولیای دم بودند ولی غلام با خونسردی تمام در حال مدیریت فرار بود و منتظر رسیدن فرصت طلایی

و................

نظرات 15 + ارسال نظر
mohsen سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 14:27 http://baner20.blogfa.com/

salam dost aziz age vase webloaget ye baner ya heder mikhay be man sar bezan darzemn age dost dashti mano be esm tarahi herfee baner link kon bad behem khabar bede ta linket konam
http://baner20.blogfa.com/

شهناز سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 15:01

سلام دکتر جان میشه داستانو از آخر بگی موفق شدن یا نه آخه داستان خیلی هیجان انگیز شده .

بلندترین سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 16:35 http://www.bolandtarin.blogfa.com


فیلم ترسناکه؟


امیدوارم آخرش بد تموم نشه
البته نمی دونم مجازات فرار از زندان چیه

راستی این قصه سارا نداره؟

جالبه فرار از زندان ورژن ایرانیش هم رسید اون مطلبتون بود که دنبال خونه میگشتین خیلی جالب بود خودمونیم این اراذل هم یه جاهایی به درد میخورنا

من(رها)! سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 17:11

ادامه !!!
می شه بگید چند قسمته!!!

سایه سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 19:08 http://www.shekofe.blogsky.com

salam 2ktor khili jalebe mishe be2nam chand ghesmatie

لیلیت سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 19:56 http://www.lilith2010.blogfa.com

دکتر جان شما هم که سریالی نویس شدی ؟ برای گزینش هم متاسفم واقعا مسخره است از این گزینش ها رفتم برایشون فقط مهمه ادم طرفدارشون باشه حتی اگه هیچی بارش نباشه

زندگی جاریست... سه‌شنبه 14 دی 1389 ساعت 21:06 http://parvazz.wordpress.com/

سلام
این الان واقعیه؟! کدومشون مایکله کدومشون لینکون!

واقعی هست ولی مایکل و لینکون نداشت ولی سارا داره صبور باشید

دختری چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 00:29

سلام
بسیار عالی
ممنون از نوشته هاتون خوشم امد

دیادیا بوریا چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 00:53 http://verach.blogfa.com

سلام دکتر جان
عجب پست باحالی قسمت یک و دو رو با هم خوندم
یکم بیشتر بنویس خیلی هیجان انگیز شده....

دکترعلمی چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 01:54 http://doctorgermany.blogfa.com

سلام دوست و همکار گرامی‌

وبلاگ خوب و جالب شما رو دیدم.آدرس وبلاگ شما رو در بخش پیوندهای روزانه‌ وبلاگم گذاشتم.

در صورتی‌ که شما هم مایل بودین خوشحال میشم متقابلا این کار رو انجام بدین.
هدف از راه اندازی این وبلاگ ارایه اطلاعات صحیح و به روز در خصوص سیستم ورود به تخصص پزشکی در آلمان و کمک به همکاران عزیز هست.

http://doctorgermany.blogfa.com

موفق باشین.

دکترعلمی‌

میا چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 07:57

نمی دونم چرا من همیشه تو اینجور مواقع طرف آدم بدای داستانم و از اینکه شکست بخورن ناراحت می شم
امیدوارم فرار کرده باشند

مریم چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 10:10

امیدوارم که فرار نکرده باشن!
دکتر عین فرار از زندانه! اونا توی کلیسا اینا توی نمازخونه!!!
این کاووسی هم یه پا آبروزیه!:))

ترازووور چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 11:24

خب بعدش چی شد؟ فکر کنم بازم مثل همیشه این پلیس همیشه در صحنه ما آمد و دستگیرشان کرد و همه خوشحال شدند و سوت بلبلی زدند!!

مسعود چهارشنبه 15 دی 1389 ساعت 11:34

چه هیجان انگیز آقا زودتر بقیش رو بفرست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد