خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

پراکنده نوشت

1-تو مرکز ترک اعتیاد کار میکنم .یه معتاد میاد برای ترک .قیافه آشنا داره فورا میشناسمش از زندانی ها میباشد به روی مبارکش نمی آوریم.روزانه 3 گرم هروئین مصرف میکند .و میگه تو زندون معتاد شدم و تازه هم آزاد شدم.میگم زندون که متادون میدن.

میگه اون واسه دسره دکتر

2-از معتاده میپرسم واسه چی میخوای ترک کنی ؟

میگه:از دست این یارانه ها دیگه

میگم:مگه تریاکم هدفمندی شده

میگه:میشه میشه دکتر

3-یه پیرمرد واسه ترک اومده بهش نمیخوره معتاد باشه ولی میگه هروئین میکشم.میگم پدر جان نمیکشی

مکثی میکنه و میگه دکتر یه چیز بگم ناراحت نمیشی .

میگم نه بگو

میگه واسه بچه 17 سالم اومدم روم نشد خودشو بیارم

4-تشکر به سبک یه زندانی:دکتر دمت گرم ای تو نبیدی آپاندیسم پوکیده بود

((این زندانی را چند روز پیش با تشخیص آپاندیسیت به بیمارستان اعزام کردم که عمل شد و برگشته زندان))

5- پدر بی فکر:ورودی های جدیدو میبینیم یه پسر 18 ساله هست که 150 هزارتومان جریمه داره و آمده زندان.بهش میگم آخی کی واسه 150 تومان میاد زندان .بکو پرداخت کنن نیا اینجا بین اینها

میگه بابام گفته نمیدم تا بری زندان آدم بشی

میگم واقعا عجب پدر فهمیده ای داری .اینجا آدم میاد داخل معتاد و...میره بیرون

پی نوشت:

1-اگر کمتر نوشتیم بزارید به حساب امتحان دستیاری از اسفند اگر بودیم با دست خیلی پر بر میگردیم

2-اعتیاد یک فاجعه است .چقدر آخه من بگم


نظرات 30 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 12:07 http://dehati.blogfa.com/

خدا لعنت کنه کسانی که مردم رو بی سواد نگه داشتن . خدا لعنت کنه مملکتی که پسری رو برای ۱۵۰هزارتومن میفرسته تو کثافت
دکتر از دست شما کاری بر نمیومد برای پسره انجام میدادی ؟ مثلا به یه مشاور زندان مراجعه میکردین و بابای دیوث پسره رو میخواستین که بیاد ببینه بچه رو کجا داره میفرسته ؟

من بهش گفتم که بگو مددکاری با خانوادت صحبت بکنن
که گفت پدرم گفته که من جریمتو نمیدم تا ادم بشی
چه میشه کرد تنها کاری که از دست من برمیومد این بود که به وکیل بند سفارش بکنم هواشو داشته باشن

شهناز چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 12:32 http://http://shahnazsh.blogfa.com/

با سلام دکترجان
ایکاش می شد از طریق مشاورین زندان افراد خیر را برای حل مشکلات این چنینی معرفی کرد. یا صندوقی بود که صدقات و نذورات را برای این کار اختصاص داد. بهر حال شما میتونید پیشنهاد بدید نجات یک نفر هم نجات بشریت است . خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است.

چی بگم
فعلا که این چیزا در اولویت کاری جای نیست

فندق 70 کیلویی چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 12:57 http:// Www.mieistorie.blogfa.com

من یکبار زندگیم تباه اعتیاد شده و میدونم چه فاجعه ایه. امیدوارم هیچ کس گرفتارش نشه.
امیدوارم سما هم تو امتحان موفق باشی. برات دعا میکنیم.

مرسی لطف داری

مستوره چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 13:10

سلام

عجب منطق دو دو تا پنج تایی داشته پدره!!!

توی امتحانتون هم موفق باشید

تازه افتخار هم میکنه به این روش تربیتی
نمیدونم بعضی این ژدر مادرها چی فکر میکنند و هیچ مسئولیتی در قبال فرزندان و کارهای آنها که حاصل تربیت خودشونه قبول نمیکنن

شیرین چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 13:11

خانمی برای کمک درکارهای خانه به خونه ما می آید شوهر این زن کراکی وبیکار است هزینه ی موادش را به زور والتماس از زنش می گرفت حالا به لطف دولت هدفمندی به حساب این کراکی ریخته می شودوحسابی نونش توروغنه واین زن بدبخت باید با این گرانی سر کند.من فکرمی کنم معتادی که به شمامراجعه کرده عجله کرده معتاد هاحسابی از این فرست استفاده خواهند کرد

احتمالا این معتاد ما یکم آینده نگر تر بوده
واقعا این خانواده معتادها انسانهای بیچاره ای هستند

لژیونلا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 13:37

واقعا دردناکه. مورد 3 و آخر.

بهنام چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 14:58

سلام دکتر.
من دارم میرم سربازی.نیرو انتظامی هم هستم.3 سال تو داروخونه هم کار کردم.دارو ها رو بلدم.
قربون دستت یه امریه برامون بفرست بعد از آموزشی بیایم پیشت خدمت کنیم.
میتونی؟؟؟

ای بابا جا قحطه

بلندترین چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 15:05 http://www.bolandtarin.blogfa.com

سلام
چقدر دلم واسه اون پیرمرده سوخت...
کاش همه چی اینقدر سخت نبود

راستی امیدوارم تو امتحاناتون موفق باشین من هم دارم در این ماه اگر خدا بخواد مدرک معتبر نایاب و محبوب لیسانس رو می گیرم که باور کنید اندازه خاویار میارزه!!!!!

ایشالله همه موفق باشند حالا منم اگه شدم که دیگه چه بهتر

سعیده چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 15:41 http://6063.blogfa.com

وای دکتر جون چه دنیای بدی داریما

من(رها)! چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 15:56 http://nemidoooonaam.blogfa.com/

چقدر مورد ۳ پدره طفلکی بود...
امیدوارم تو امتحان موفق باشید
شما قرار بود ماهی یه با آپ کنید!!!
البته خوشحال می شسم زود اپ می کنید!!!

Mohammad Hosseyn چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 18:16 http://MyVision.Mihanblog.com

سلام ...

هر کدوم از اینا واسه خودش یه جکه ... واقعا مطالبتون برام جالبه ...
تصور من از شما دمیه که مغزش پره از قصه های جور و واجور ...

لینک وبلاگ من شدید ...

دلژین چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 18:46 http://drdeljeen.com

ایشالله که قبول بشین دکتر جان

دریا چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 20:08 http://youhearts.blogfa.com/

سلام وخوب باشین وشاد
ایشالا که قبول بشین و میشینن من مطمئنم ........
لعنت براعتیاد لعنت بر اعتیاد لعنت براعتیاد ..........

mahsa پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 00:46

salam doctor.man ye parastaram k ye maho dohaftast mashghul bekar shodam too bakhshi k marizash aksaran motadan azinke majbooram inja bashamo shabkariamo baraye hamchin adamaiii biam kheili afsordam shoma azinke ba in adama sarokar dari narahat nisty?

دیادیا بوریا پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 02:19 http://verach.blogfa.com

سلام دکتر
واقعا چقدر غم انگیز بود
اون پدر بی فکر رو هم باید یه جوری بهش می فهموندن که دستی دستی داره پسرش رو بدبخت میکنه....

آریانا اجلال پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 08:34 http://teaof5.blogspot.com/

کله سحری داشتم این شعر رو می خوندم گفتم برای شما هم بنویسم.
سلام! مهمون ناخونده نمی خواین؟!


اگر جن بودم

راننده خدا می شدم

و روزی چند بار

از این دنیا می رفتم و

به این دنیا می آمدم

خوشحال بودم

از اینکه خدا فرزندی ندارد

تا به مدرسه ببرم

همسری که به آرایشگاه برسانم

خدا هیچ کسی را ندارد !

فقط گاهی

او را به باشگاه بیلیارد می بردم

شاید تمام دنیا را

در قمار ببازد

خدا چند باری

برای معشوقه هایم کار جور کرده

حالا همه آنها

فرشته شده اند
"مجید استر آبادی"

زبل خان پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 10:21 http://zebelestan.wordpress.com

مورد 3 واقعا دردناک بود....

موفق باشید..

علی بیاگوی پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 15:30

خیلی خوشحال شدم که وبلاگ شما رو دیدم .. قلم و ذهن خوبی برای نوشتن دارید ..

آریانا اجلال پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 17:36

حواس قشنگ منو می بینید!! جای پست ها رو اشتباه نوشتم. شما حق دارید توی دلتون خیلی به من بخندید. خیلی

نرگس پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 18:46

این روزا دیدن معتاد اعتیاد سیگار سیگاری ... شده عادت. دیگه حتی اگه نخوای بدونی چیه اینقدر به طور واضح نشونت می دن که...
جرئت داری برو تو پارکا قدم بزن

راه سوم... پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 20:37 http://www.sheytanat25.persianblog.ir/

هر معتاد یک مجرم بالقوه است...
ای کاش گوش شنوایی بود دکتر جان
برات آرزوی موفقبت دا رم..

راز پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 22:56

سلام
تمام پستهاتون و خوندم
شغلتون جالبه و من خیلی پیگیر این رشته هستم فقط مشکل اینجاست که توان یا بهتره بگم حوصله ی خوندن یک سری درسهای . . . رو ندارم ولی تا جایی که بتونم سعی می کنم حداقل اطلاعاتی که در حد نیاز روزانه است و متداول را به دست بیارم و نمی دونم متاسفانه یا خوشبختانه تشخیصهام شاید هم نه همیشه ولی اکثرا درست از آب در میان ! شاید صرفا بخاطر علاقه ام باشه . نمی دونم
از جمع کل مطالبی که خوندم احساس کردم عاشقید و پارتنرتون وظعیتش مجهوله و نتیجه آخرش اینه که پیش هم نیستید و شما از دوری اون بنده خدا ناراحت !
ی نکته برام جالب بود که چه جوری با اینهمه مشغله کاری وقت عاشق شدن هم پیدا کردید !؟؟؟
موفق باشید
باز هم خواهم آمد

راز پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 23:00

توی پست هاتون از سیب درخت همسایه گفته بودید دوست دارم این جواب را خیلی دوستانه از جانب من بپذیرید :

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

راز پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 23:06

باران رحمت همیشه در حال باریدن است
تقسیر خودمان است که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم !

pari جمعه 10 دی 1389 ساعت 22:25

سلام
من چطوری می تونم براتون پیام خصوصی بذارم؟!

از قسمت پیام به مدیر

dr88-isf جمعه 10 دی 1389 ساعت 23:59 http://dr-isf-ir.blogfa.com

سلام
سه دکترچه شما را به دیدن وبلاگ کوچولوی تازه متولد شده شون دعوت می کنن

مستانه شنبه 11 دی 1389 ساعت 00:01 http://newmidwife.mihanblog.com

آخی!!! معتادا آخی!!اگه هدفمن بشه این هروئین و کوکائینشون چکار می کنن آخه؟؟!!!

ترازووور شنبه 11 دی 1389 ساعت 14:25 http://tarazooor.blogfa.com

سلام واقعا نمی دونم چرا اعتیاد داره روز به روز شیوع بیشتری پیدا می کنه اکثریت می گن موقعیت جغرافیایی و هم مرز بودن با کشورهایی مثل افغانستان دلیلش. در حالی که اونطور که ما از بزرگترهامون شنیدیم چند دهه قبل اوضاع اینطوری نبوده شاید هم ما جدیدا هم مرز افغانستان شدیم!!!

نمیدونم والا چی
بگم
هم مرز بودن درسته و میتونه تاثیر داشته باشه
ولی دلیل اصلی نیست

خط سوم شنبه 11 دی 1389 ساعت 15:06 http://manyekkhatesevomi.blogfa.com

مرتب میام اینجا رو میخونم
یه جورایی معتادتیم دکتر!!

لطف دارین

سمیرا جوووووووون سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 14:48 http://baaghaali.wordpress.com

بیچاره پسره ! کاش یه مهلتی چیزی میگرفت برای جریمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد