خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

قصه های از زندان 4

۱۲ هزار تومان جریمه و...

اسمش سامانه و معتاد و 28 ساله .جرمش رشوه گیری و محکوم به 12 هزار تومان جریمه و 2 ماه زندانه.خودش میگه :

دکتر من کارگر اداره گازم خودشون 6 هزارتومان بهم شیرینی دادن و اینا هم انداختنم زندون و جریمه هم کردن .2 بچه مو با همین دستا کفن کنم راست میگم.

رو زدوم زندان که آمده بود .دل درد داشت و مشکوک به آپاندیسیت که اعزام به بیمارستان شد و عمل شد و با 250 هزارتومان هزینه رو دست زندان برگشت. در ضمن روزانه متادون هم مصرف میکند.شب ها تعداد زیادی قرص مصرف میکند. و هر روز مشتری بهداری.دو سه بار شب ها از زندان زنگ زدن که فلانی بد حاله و من هم میکوبیدم میرفتم زندان که به به :آقا سامان تا توی چشماش تریاک هم کشیده توی بند و توی این یک ماهه  2-3 باری هم به بیمارستان اعزام شده.و سر جمع به خاطر 12 هزار تومان جریمه 300-400 هزار تومانی تا الان خرجش بیمارستانش شده و اینها غیر از متادون روزانه و قرص های شبانه و...می باشد

جوانترین  زندانی

اسمش عباسه و 3 ماهه.

مادرش به جرم حمل مواد زندانه و این بچه بیچاره را هم اورده.

مادره معتاد بوده هم دوران بارداری و هم تا 2 ماههگی بچه مواد مصرف میکرده که به زندان افتاده و الان هم تحت درمان با متادونه

ازش در مورد واکسیناسیون  بچه میپرسم

میگه:هیچی نزده

میگم:دوران بارداری هم مواد مصرف میکردی؟

میگه :آره

زایمانت تو بیمارستان بود؟

میگه:نه

ای بابا

بچه 3 ماهه را برای اولین بار واسه  واکسیانسیون میفرستم و مینویسم که شیر خشک بگیرن براش چون مادرش متادون مصرف میکنه

میگم چرا آوردی زندان.این بچه زبون بسته را؟

میگه:کسی و ندارم نگه داریش کنه

میگم:نه ماشالله خیلی هم خوب نگه داری میکنی بچه را

و اما این طفل بی گناه یه بچه سفید.سر حال و با مزه

که متاسفانه نمیدونم چی باید بگم

این طفل معصوم چه گناهی کرده که الان باید این جا باشه و این  پدر و مادر را داشته باشه 

پی نوشت:

۱- یکسری ماجراهای زندان هست که شاید مجبور بشم رمز برای یاداشتها بزارم

۲- یه قصه توپ فرار از زندان ایجا هم داشتیم اینو نمیدونم بنویسم یا نه

یه نگاه به اینجا بندازید پی نوشت ۲

3 خوشبختانه حال عمومی دکتر غفاری بهتره شده و امروز از دستگاه ونتیلاتور جدا شد

۴-من اینجا هم هستم



نظرات 33 + ارسال نظر
شهناز سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:09

سلام پزشک عزیز متاسفم که یک چنین جامعه ای پر از در و معضل داریم کاش ناجی پیدا میشد تا همه را نجات میداد.

من(رها)! سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:15

در مورد اون بچه: گنه کرد در بلخ آهنگری - به شوشتر زدند گردن مسگری
حالا چرا رمز!!!

گفتم اینجا را ببین
دیدی
؟

من(رها)! سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:28

اوهوم دیدم!

سوگل سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:56

سلام استاد من که یک فوق نوزادان خوبه موافق قطع شیرمادر و جایگزینی شیر خشک نیست. میگه این مادرا ترک نمیکنند و تهیه شیر خشک هم براشون سخته.دوباره همین اشه وهمین کاسه.

بچه ماشالله خیلی سر حاله
موندم تو کار خدا
بچه ای که نه مراقبت دوران بارداری داشته
زایمان توی خونه
نه واکسن زده
و تمام دوران بارداری مادرش انواع مواد مصرف میکرده
سرحاله
اینجا فعلا شیر خشک بهش میدیم
واکسیناسیونش انجام شده

حمید سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 13:29 http://www.jarrah.tk

اون بچه 3 ماهه اونجا چی کار میکنه..مددکاری نمی تونه براش کاری بکنه؟

مادرش زندانه
و میگه بیرون کسیو نداره ازش نگه داری کنه
تازه یکی دیگه هم داریم
شاهرخ
3 ساله

مونا سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 13:29 http://www.parandeyemosafer.persianblog.ir

بابت دکتر غفاری خیلی خوشحال شدم. امیدوارم که شفای کیمل پیدا کنه.
من نمی تونم درک کنم چطور این آدما بادست خودشون؛ زندگیشونو دود می کنن.
اینهمه رشوه های کلان علنا تو این کشور گرفته میشه؛ حالا چطور به این 6 هزار تومان گیردادن؟
منتظر قصه هات هستم!موفق باشی!

چی بگم
از شانس این بدبخته
دیگه

ترانه سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 13:52

برای سلامتی دکتر خوشحالم
و برای بدبختی های وطن غمگین
اگر رمز گداشتین میشه به من هم رمزتون رو بدین

فاطمه سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 14:49

تو فیلم زندان زنان برای اولین بار دیدم که بچه ها با مادرشون تو زندون هستن

هیچ جوری نتونستم هضم کنم این مسئله رو

واقعا سخته
بیچاره این بچه ها

شهناز سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:14

با سلام مجدد به پزشک دلسوز و کوشا برادر عزیز از اینکه گوشه ای از مشکلات جامعه را بیان می کنی و در این خصوص خودت را مسئول می دونی خیلی خوشحال و همچنین متشکرم . برایت بهترینها را آرزو میکنم به امید سلامتی و موفقیتت.

ناشناس سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:23

سلام دکتر
خسته نباشی
این داستان فرارو بنویس
فرار موفق بود
بیخیال دکی
اخرش مثل پزشک کهریزک میشی

علی سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:36

آشنا نداری اونور واست یه کار بکنند
عالی مینویسی دکتر
بالاخره همه دکترا هم فقط دنبال ژول که نیستند
ادم شجاع هن دارند
موفق باشی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:43

سلام:خیلی خوشحالم که حال دکتر غفاری بهتره امیدوارم بهبودی کامل رو به دست بیاره....اگه میشه رمز رو به من هم بدید

الهام سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:45

مطلب بالا مال من بود بی اسم رفت

دکتر ارنست سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 18:11 http://drernest.persianblog.ir

سلام.
درمورد اولیه : خوبه زن و بچش تو این دو ماه از شرش راحتن.
در مورد بچه : پدر و مادرهای جنایتکار!
رمز و به من هم میدین دیگه؟!

الهه سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 18:17 http://zehnesagii.blogfa

سلام دکی جون.جون عزیزت کد مد دار نوشتی مارو بی خبر نزار

نرگس سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 18:27 http://kho0namo0n.blogfa.com

سلام. چه دردناکه دیدن زندگی هایی که نمی دونی معنی زندگی می دن حتی.

آشیانه پرستو سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 19:29

سلام... خاطراتتون رو خوندم بسیار جای تامل داره! انشاالله همیشه روحیه خدمت داشته باشی! یاعلی

دلژین سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 19:36 http://drdeljeen.com

دلم واسه اون نی نی بی گناه کباب شد...الهییییییی

نرگس سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 20:10 http://kho0namo0n.blogfa.com

راستی من لینکتون کردم تا هر وقت خواستم بیام اینجا آدرستونو داشته باشم.

همیشه مخالف این بودم که بچه ها رو از مادراشون جدا کنند اما در مورد بچه هایی که در زندان به دنیا میان یا اونجا هستند باید بهزیستی کاری کنه چون اینده ای در انتظار اون بچه نیست..

خوشحالم که پزشک عزیزحال بهتری دارند ممنون که اطلاع دادین..

میخواستم سوالی بپرسم و اگر امکانش هست خصوصی ممکنه بهم بگین چطور؟ ممنون میشم

ژیام خصوصی بزارین
تو وبلاگتون جواب میدم

سرود چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 05:27

خوشم میاد از نوشته هاتون..واقعا بازتاب جامعه ایران..که داریم به چه جایی می رسیم...فقط می تونیم غصه بخوریم...

زندگی جاریست... چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 07:42 http://parvazz.wordpress.com/

سلام
آخییییییییییییی ! بیچاره عباس کوچولو

خورشید چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 09:18 http://khorshidejonoob1.blogfa.com


طفلی بچهه ... یکی اینطوری ... یکی هم دنبال بچه دار شدن می دوه و هیچ ...
من لینک هایی رو که داده بودین خوندم . اما ربطشون رو به رمز دار کردن مطالبتون زیاد متوجه نشدم . واسه خاطر ا ط ل ا ع ا ت ؟
در هر صورت اگه رمز گذاشتین اگه ممکن بود به ما هم بگین .

زری چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 10:55 http://myheart-z.blogspot.com/

آخه مگه به ۱۲ هزارتومن هم میگن رشوه؟ اون میلیاردی ها که راحت دارند میگردن گیر دادن به اینا؟

میا چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 16:00

دکتر از من می شنوی رمز نذار
کفر ادم درمیاد
تو مگه اینجا چند نفر رو می شناسی که بهشون رمز بدی و بقیه هم لابد نامحرم برن تو دیوار
چیزی که واست گرون تموم می شه اصلا ننویس خیال خودتم ناراحت نکن

آوینا چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 23:44

سلام و خسته نباشید
تازه با وب شما اشنا شدم و از خوندن مطالب شما لذت میبرم.

آوینا چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 23:49

سلامممممممم مثل اینکه پیغامم ثبت نشده. بازم میگم از اشنایی با وبلاگ شما خوشحالم. موفق باشید

منا یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 01:00

به نظر من چیزی ننویسین که اتو دست کسی بده.. خودتون رو الکی تو دردسر نندازین.
ولی حالا اگر دلتون خواست ریسک کنید و رمز دار بذارید به ما هم رمز بدید تو خماری نمونیم

راستی خوشحالم همکارتون حالش بهتر شده.

مهناز پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 13:58

چطوری این بچه سالم مونده با اعتیاد وحشتناک این مادر؟؟!!!!

چی بگم
مقاوم میشن دیگه بیچاره ها
ولی تو مصرف الک و مواد مخدر در مادر باردار معمولا عوارض زیادی واسه نوزاد میزاره
ولی عباس کوچولو شانس آورده
نه دکتری
نه واکسنی

مهفا پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 23:49 http://mahfa1362.blogfa.com/

دوست دارم از خدا بپرسم چرا یکی هزار تا دوا درمون میکنه بچه دار نیشه یکی که لایق نام مادری نیست مادر میشه؟
دهنمو می بندم...... می گم هیچ کار خدا بی حکمت نیست ؟
ولی برای آینده این کوچولوها دعا میکنم شاید یه جای دیگه یکی بتونه محبت ومراقبت مادری رو بهشون هدیه بده.......یعنی میشه ؟؟؟؟؟؟؟

شما با متادون ترک می دین؟
مگه متادون خودش اعتیاد نمیاره؟؟؟

دکتر ممنون که جواب منو دادی.
حتما یک کاری داشتم که سوال کردم.ها؟؟؟؟
معتاد نیستم جون خودم دنبال حرکت فرهنگیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد