خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

قصه بم ۵

سلامی دوباره

عید نوروز ۱۳۸۴ من هفته اول باید بم میبودم و شیفت بودم.عید عجیبی بود .روز عید به ارگ بم رفتیم و بهشت زهرای بم .

هفته اول و گذروندیم و روز ۷ فروردین به کرمان رفتم که از اونجا به اصفهان برم.و از شانس من هم اتوبوس نبود یا همه رزرو و پر بودند تا ۱۱ شب صبر کردیم و آخرش هم تو بوفه نشستیم و تا اصفهان آمدیم.ترمینال کرمان هم پر از گدا و معتادان بود که دست از سر مسافران بر نمیداشتند و یکی از اینها یه زن بود با یه بچه کوچولو که توی همه اتوبوس ها یه سر میزد و میگفت بچه ام تب داره و پول میگرفت و تو این یک سالی که من اونجا میرفتم حتی بیماری بچه را هم عوض نمیکرد و همش میگفت که تب داره.یکی دیگه شو میومد و می گفت پولت تو جیب دکترا نره کمک کنید و یا اینکه گیر دکتر نیفتی کمک کن.

کرمان شهر قشنگی هست مخصوصا بازار و بناهای تاریخیش و باغ زیبای شازده در ماهان و از همه مهمتر کلمپه های کرمان.

بعد از تعطیلات دوباره به بم برگشتم .منتها اینبار خسته تر و بیشتر روزهها ارزو میکردم کاش زودتر تمام میشد و میرفتم از اینجا .جدا از خرابی ها و انبوه آدمهای بیچاره و مهاجران و کارگرها که شهر را پر کرده بودند .گرمای هوا هم بود که اوضاع را سخت تر میکرد.قطع اب و برق کانکس ها هم قصه هر روز بود.

اردیبهشت و خرداد را گذراندیم و منتظر گرمای وحشتناک تیر و مرداد شدیم تا هم زمان با گرمای خرما پزان ماهم مثل خرمای معرف بم بپزیم.

ارگ جدید در ۱۰ کیلومتری بم واقع شده و مجموعه بی نظیر تفریحی داره و البته گران .و جالبی اینجا بود توی زلزله حتی یک آجر از انجا خراب نشده بود .اگه به بم رفتید حتما یه سر بنید و از رستورانها.فست فودها-دریاچه مصنوعی-استخر شنا-پیست سوارکاری و دوچرخه و اسکیتش دیدن کنید.

روزها گذشت من شاهد گرمای خرما پزان بم بودم و شاهد به بار نشستن نخل های بم که نوید زنده بودن شهر بم را میداد و آغازی دوباره از زندگی.زندگی بر ویرانهه و تحمل درد دوری عزیزان .این نکته که گذر زمان حتی بر سخت ترین دردها هم میتواند مرهم باشد و تجربه یک سال زندگی در خرابه و ویرانه در کنار مردمانی زجر دیده .شاید دیگر تکرار نشود.ولی بم و مردمانش همیشه در ذهنم باقی میماند.

پی نوشت

۱-نه از بادمجان بم و نه پرتقال بم من چیزی ندیدم

۲-امسال اخرین سالی هست که امتحان رزیدنتی میدم.دعا کنید

3- کسی میتونه درمورد مهاجرت به استرالیا یا دانمارک واسه پزشکا کمک کنه


نظرات 14 + ارسال نظر
هیس جمعه 21 آبان 1389 ساعت 16:35 http://l-liss.blogsky.com

تلخ
شیرین
شاید این تعریف است
چه کسی میداند
روز اول
شیرین یعنی چه؟


سلام

دلژین جمعه 21 آبان 1389 ساعت 20:38 http://drdeljeen.com

سلام عزیزم...من کرمان رفتم خیلی شهر خوبیه...لهجه مردمش رو دوست دارم و کلمپه های خوشمزه ش...دوست صمیمیم هم کرمانیه اصالتا
عزیزم واسه مهاجرت این فروم رو حتما سر بزن
http://irdrs.com/forum

سلام
مرسی از لطفتون
من زیاد به وبلاگتون سر میزنم ولی نمیدونم چرا نمیشه پیام بزارم
اره یادش به خیر
کلمپه های گردویی
و صمیمیت و گرمی مردمانش

من(رها)! جمعه 21 آبان 1389 ساعت 21:38

سخت ترین قسمتش دیدن فقر آدماست...
هیچ وقت دوست ندارم این صحنه هارو ببینم...

اره
من هر کاری میکنم نمیتونم برات پیام بزارم
در ضمن مبارک گوشی جدیدت

حمید احمدی جمعه 21 آبان 1389 ساعت 21:50 http://dr_ahmadi.mihanblog.com/

سلام دکتر جان امیدوارم در امتحان رزیدنتی امسال موفق بشین و مثل پارسال سوالات رو نفروشن

امیدواریم گرچه بفروشن هم کاری از دست کسی بر نمیاد

من(رها)! شنبه 22 آبان 1389 ساعت 02:58

آخه چرا همه می تونن؟!!!
ممنون:)

دیادیا بوریا شنبه 22 آبان 1389 ساعت 14:45 http://verach.blogfa.com

چه خاطرات تلخ و در عین حال صمیمی بود دکتر
دکتر به المان هم فکر کنی بد نیست هر چند که مدرک زبان المانی می خواد

سلام پزشـک تنهــای عزیز... خدا رحمت کنه تمامشونو/.
خسـته نبـاشی با کارای شاق طبابـت! نه... کــریم رو نمی شنـاسم و اصلیــتش رو هم نـمی دونم. خـب چرا از خودش سوال نــمی کنیــد؟! شما نکنـه می شنـاسیدش؟
موفق باشیـــد.

شیما یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 14:43 http://zeosian.blogfa.com

سلام امیدوارم شما هم قبول بشی ایشالا بابای خودمم قبول بشه امین
به وبلاگ منم سر بزنین ممنون من شما رو لینک کردم با اجازه

سلام
مرسی
حتمان
امیدوارم

دکتر اشتباهی دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 00:50 http://dreshtebahi.wordpress.com/

ایشالا که به زودی اسم وبلاگتون عوض شه و بشه "خاطرات شیرین زندگی یک پزشک"
امیدوارم امسال همون تخصصی رو که مد نظرتون هست قبول شین.
موفق باشید.

شیما دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 15:32 http://zeosian.blogfa.com

سلام دکتر امروز که دوباره به وبتون سر زدم گفتم بذار یه سر به لینک های همکاراتون بزنم بلکه جو گیر بشم و درس بخونم دکتر بشم (اخه امسال سوم دبیرستانم) همشون رو خوندم به اضافه بیشتر وبلاگ های خاطرات پزشکی هیچ کدوم جذابیت مال شما رو نداشت ممنون به خاطر نوشته هاتون .
واییییییییی اگه دکتر بشم منم میشم یکی از همکاراتون مطمئنا اونوقت لینکم میکنین !!!!!!!!!!!

ایشالله حتمان

ماریا دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 02:30

سلام
در مورد استرالیا نمیدونم ولی کانادا شرایط ادامه تحصیل خوبی براتون داره
من خودم کانادا هستم

مرجان شنبه 13 آذر 1389 ساعت 14:01 http://diary-of-teacher.blogfa.com

سلام دکتر جان
منم اون روزا بم بودم...

روزگاری بود
کاش تکرار نشه
کجای بم بودید
کانکس های ما میدون امام بود
محل کار هم بروات
من
۱۳۸۳-۱۳۸۴ بم بودم

عارفه سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 00:30 http://arefe.persianblog.ir

من عمم دانمارک هستن
اگر خواستین سری به من بزنید و تو کامنت یا ای میل سوالتون را بپرسید
اگر تونستم حتما جوابش را پیدا میکنم

باکره یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 23:16 http://ironvirgin.blogfa.com

http://skyofsweden.blogsky.com/category/cat-32/
در مورد دانمارک و سوئد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد