خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

قصه بم ۴

سلامی دوباره

دی ماه ۱۳۸۴ بود که من رسمان کار خود را به عنوان پزشک در شهر بم و درمانگاه بروات شروع کرده بودم .درمانگاه بروات در یک ساختمان نیمه مخروبه بود که در زلزله بیشتر دچار ترک های زیاد شده بود و تخریب نشده بود و از این ساختمان به عنوان درمانگاه استفاده شد که تا آن موقع ادامه داشت.از نظر امکانات در حد صفر بود چند تا اتاق که شامل اتاق پزشک و داروخانه و تزریقات بود .موسسه خیره العمار هم در این ساختمان بود و به نوعی داروهای درمانگاه را تامین میکرد.هر روز صد ها مریض داشتیم .هم ویزیت و هم دارو و هم تزریقات رایگان بود که باعث هجوم بیماران وغیر بیماران میشد.شهر بم و اطراف بین استان های مختلف تقسیم شده بود که کار بازسازی را انجام دهند.و موسسات و کشورهای خارجی هم کارهای عمرانی میکردند.از جمله:

۱-بازسازی قنات نخلستانهای بم

۲-ساخت ورزشگاه بم که توسط آلمانی ها انجام میشد

۳-خانه های پیش ساخته کره ای

۴-درمانگاه ایرانیان مقیم آمریکا و....

و نکنه جالب این بود که خارجی ها برعکس زلزله رودبار خودشان کار ساخت و نظارت را انجام میدادند و این نبود که فقط کمک مالی باشد.یک موسسه زلانده نو بود که درمانگاه میساخت و حتی کارگر ها را هم خودشان آورده بودند.و سوئ استفاده از کمک ها و....خیلی مسائل دیگری بود که همه شنیدند و میدانند

-زلزله بم در ایام تعطیلات کریسمس بود و حضور آن همه آدم انسان دوست که تعطیلات خود را رها کرده بودند و به جای میرفتند که فقط انسانیت بود که زبان مشترک بود اوج این انسان دوستی را در نظرم تجلی میکند

دکتر رجایی که با ما در درمانگاه بروات همکار بود و پزشک موسسه العمار هم بود تعریف میکرد که چند روز بعد از زلزله .امدادگران خارجی را دیده بود که مشغول تمیز کردن خیابان بودند و وقتی سوال کرده بود که چرا این کار را میکنید .گفته بودند که باید زندگی را از نو آغاز کرد.

-یک خانواده ایرانی ةامانی بودند که مدتی که من بم بودند برای کار های مشاوره ای به بم آمده بودند و در کانکس های ما اسکان داده شده بودند به همراه دو تا بچه ۱۲ و ۱۰ سالشون((ماه منیر و شاهین))و چند دوست آلمانیشون .اینها صبح زود به محل کارشان میرفتند تا غروب و حتی یک بار از کانکس ها -قطع آب و برق و غذا من ندیدم گله کنند و فقط و فقط به فکر کار و رسالت انسان دوستانه خود بودند.

استاد شجریان و بم:

شاید کسی نباشد که کنسرت هم نوا با بم استاد را نشنیده باشد.استاد شجریان سنگ بنای ساخت باغ هنر بم را بنا نهاد .البته الان نمیدانم این باغ به کجا کشید.ساخته شد و یا نه.

شهرام ناظری:

استاد ناظری هم جهت همرایی با مردم بم به شهر بم آمد و یک کنسرت اجرا کرد گرچه قطع برق و نبود امکانات کیفیت کارش را کم کرده بود و فریاد های گروه کثیری از مهاجران و کارگرهها که مدام درخواست بندری خواندن میکردند جالب بود ولی این سخن استاد که هیچ دوربینی مخصوصان صدا و سیما حق ظبط و استفاده از این برنامه را ندارد .چون من فقط برای مردم بم میخوانم در خاطرم هنوز زنده است

-دی و بهمن به سرعت در حال گذشتن بود و سرمای کویری بم رو به گرمی میرفت و من به کار در آن شرایط عادت کرده بودم و ۳ هفته بم بودم و یک هفته به مرخصی میرفتم و اگر با اتوبوس های زاهدان میرفتیم به سمت اصفهان((ترمینال بم هنوز کار نمیکرد))تا اصفهان بارها و بارها اتوبوس متوقف میشد و در ایست های بازرسی مورد جستجو قرار میگرفت و یکی از شیوه جالب و تا حدودی خنده دار نیروهای پاسگاه برای کشف مواد مخدر این بود که دست روی قلب مسافر ها میگذاشتند که ببیند چه کسی قلبش تند تر میزند تا خودش و وسایلش را تفتیش کنند.

اسفند تمام شد و عید و بهار در راه بود و از شانس من ۷ روز اول را باید بم شیفت می ایستادم و خود تصور کن عید نوروز را در کوچه پس کوچه و خیابان های ویران بم را در یک کانکس ۶ متری باید بگذرانی .دومین عید بعد زلزله بود و این بار مردم بیشتر از شوک خارج شده بودند و همه ((البته ساکنان اصلی و بازماندگان واقعی بم))را در بهشت زهرای بم و در کنار خیل عظیم رفتگان بودند.و تازه تبلیغات انتخابات ریسس جمهوری داشت جدی میشد و هنوز من این شعار را که آن موقع با رنگ سبز بر دیوارهای بهشت زهرای بم نوشته بودند در خاطرم هست .البته شاید الان رنگش را عوض کرده باشند که این بنا هدیه شهردار تهران دکتر...به مردم بم است.عید را تا ۷ فروردین بم بودم.و ۷ تا ۱۵ فروردین خانه.

-غیر از گرم شدن روز به روز هوا در بم و سیل بیماران ویزیت هر روز اتفاق خاصی در بم رخ نمیداد

و این ماجرا ادامه داشت.....

پی نوشت:

۱-پدر و مادر ساعت ۳ شب بچه شون آوردن که تب شدید داره و بستریش کنید.تبشو اندازه میگیرم ۳۷ درجه و مشکل خاصی نداره و عصر هم پیش دکتر بوده و دارو میخوره .میگم تب نداره و نیاز به بستری نداره باباش میگه تب داره من گذاشتمش جلو موتور تا تو راه خنک بشه باید بستریش کنید این حالش خیلی خرابه

۲-مرده آمده برا تزریق آمپول .میگه دکتر آمپول زن مرد ندارید.روم نمیشه بگم زنا برام بزنن

۳-یک زندانی داریم با یه ماجرای عجیب.خروس اینها که بغل بچه اش بوده نوک میزنه تو چشم بچه همسایه و منجر به آسب چشمش میشه و قاضی پدر بچه را محکوم به پرداخت ۲۲ میلیون غرامت به پدر بچه همسایه که چشمش توسط خروس اینها آسیب دیده میکنه و چون در این حین پدره میمیره مادره را آوردن زندان تا پول را پرداخت کنه

۴-دیشب شیفت بود پیرمرده ساعت ۱۲ شب آمده میگم مشکلتون چیه ؟میگه از حموم رفتن افتادم.بهش میگم خوب به بچه ها بگو تا ببرندت حموم .نگاه غضب آلودی میکنه.زود ماجرا دستم میاد منتها یادم .((از ناتوانی جنسی طرف رنج میبرد))


نظرات 9 + ارسال نظر
negin چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 14:33 http://www.silent.blogsky.com

kheili khob bod doktor jan manam hamkaretam albate dandanpezeshk ie dandoonpezeshke kocholo khoshal misham be webam sar bezanin

چشم حتما

اریان دانشجوی پزشکی چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 21:09

سلام چرا اینقدر تلخ مینویسید دوست خوب ؟؟؟؟

فکر نمیکنیم
قبل تر ها چرا ولی الان نه

دیادیا بوریا پنج‌شنبه 13 آبان 1389 ساعت 00:46 http://verach.blogfa.com

سلام دکتر
چه جالب که این بار خودشون اقدام کردن و نگذاشتن که مثل رودبار بشه....
روزهای بدی بود ولی برای شما با همه سختی ها تجربه خوبی بود
این اخری خیلی با حال بود یعنی واقعا ربط حموم به این موضوع خیلی ذهن تصویر سازی می خواد

حمید پنج‌شنبه 13 آبان 1389 ساعت 13:49 http://dr_ahmadi.mihanblog.com/

ای ول بابا بزرگ....

ریفلاکس یکشنبه 16 آبان 1389 ساعت 22:39 http://reflux.persianblog.ir

خوب شد اینجانب در اون مسیر نبودم. و گرنه با ضربان قلبم هر بار وسایلم کف جاده بود!

دکتر ارنست دوشنبه 17 آبان 1389 ساعت 01:01 http://drernest.persianblog.ir

شما روحیه قوی دارید تحمل همچین شرایطی که شرح دادین واقعا مشکله و همچنین خیلی خوب مینویسید انقدر که من که وقت ندارم همه مطلبو تا آخر میخونم.

لطف دارید نه اونقدا که فکر میکنید

رکسانا پنج‌شنبه 20 آبان 1389 ساعت 01:06 http://iranbanooo.blogsky.com

دکتر خاطراتتون دل آدم رو به درد میاره .
اجازه میدید لینکتون کنم ؟

خواهش میکنم

فرزانه پنج‌شنبه 20 آبان 1389 ساعت 01:07 http://mohandes1382.blogfa.com

سلام
چندش ب پیش کتاب بم وکارهای اجرایی در اولین روزهای زلزله دستم بود نامی از ایرانی ها وتلاش هاشون نبود اما خوشحالم که یکی مثل شما داره حداقل گوشه ایشو بیان می کنه

بااجازه شمار و پیوند می کنم اگر تمایلی نبود خبر دهید تا کنسل کنم

لطف میکنید

Amirhosein دوشنبه 28 اسفند 1391 ساعت 12:29

دکتر ............
هی این پست الان خیلی به چشم میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد