خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

خاطرات یک پزشک سابق زندان

یک پزشک از گوشه ای از این سرزمین.

قصه بم 3

سلام دوباره

سالگرد زلزله شهر بم تعطیل بود و همه تو بهشت زهرای بم بودند و یه چیز جالب هم شعار نویسی روی ماشین ها بود که هر کسی یه چیزی نوشته بود از یاد بچه ها -پدر مادر-و....و توی شهر خیلی به چشم می آمد.همه که در جریان هستید ما ایرانی ها منتظریم تا یه حادثه رخ بده و همه می شینیم و یه علت می سازسم و این به این دلیله که هیچ وقت مسئولان یا کسایی که باید توضیح بدن حرف نمیزنند و در مورد زلزله بم که شاید زیاد شنیدید که میگفتند انفجار اتمی-بمباران شهر-ازمایش هسته ای و.....علت زلزله بوده و هیچ کس من نشنیدم که بیاد به این شایعات جواب بده و...ویه علت دیگه که مذهبی بود که چون مردم بم آدم های خوبی نبودند زلزله شده و....یه روایت دیگه بود که یکی از امامان ضامن شده که زلزله بیشتر گسترش پیدا نکنه. و...و ارگ ویران شده بم تو سالگرد زلزله به ارگ بم رفتیم و صحنه تاثر برانگیزی بود بزرگترین بنای خشتی جهان تبدیل به تلی خاک شده بود از آن همه عظمت شکوه فقط دیوار هایی مانده بود((خوشبختانه یونسکو و چندین گروه از کشورهای مختلف بازساری بنا را آغاز کرده بودند)).اردوگاههای موقت که کشورهای مختلف و کشور خودمان تاسیس کرده بود هنوز پر ار ادم بود که بعد زلزله به بم هجوم آورده بودند و الان هم حاضر به ترک آنجا نبودند.در بقیه شهر هنوز ویرانه بم ساخت و ساز آغاز شده بود ولی هنوز هم خیلی ها در کانکس یا چادرهایی که در ویرانه باقی مانده از کاشانه شان برپا بود زندگی میکردند و به عبارتی مهمترین مشکل ومسئله که بعد هر حادثه طبیعی رخ میدهد مشکلات روحی و روانی هست که در این مورد هیچ کاری نمیشد.شما خودتان را بزارید به جای آدمهای که در یک شب و فقط یه شب خانه و کاشانه فرزند و همسر و پدر و مادر را از دست میدهند آیا این فرد انگیزه ای برای  ساخت و ساز دارد.آیا نباید قبل از هر کاری با اسفاده از روانشناسان و افراد مجرب اول این مشکلات عظیم روحی را از بین برد؟

من در درمانگاه بروات مشغول به کار شدیم درمانگاهی که در یک ساختمان نیمه ویرانه بر پا بود ویزیت بیماران و دارو رایگان بود و این باعث شده بود در روز صدها بیمار یا بیمار نما را ویزیت کنیم و تعدادی بودند که از صبح تا شب کارشان مراجعه به درمانگاههای مختلف شهر بود و گفتن داروی رایگان و فروش آن در شهر بم یا اطراف.اما پرسنل بهداری از انسانهای شریف و زحمتکش بم بودند و با اینکه خودشان در زلزله هر کدام عزیزی را از دست داده بودند ولی عاشقانه در این یک سال به مردم خدمت میکردند.دی ماه بود و شب های سرد کویری و روزهای گرم بارندگی هم که خبری نبود و من هر روز صبح از بم به برواتن میرفتیم و عصر هم 2 ساعت دوباره میرفتم

شهر پر شده بود از کارگرهای ساختمان.مهاجرین معتادها و...و خیلی های که بعد زلزله به بم آمده بودند و ماندگار شده بودند .فرانسوی ها بعد زلزله قول ساخت یک بیمارستان را داده بودند که همزمان با سالگرد زلزله بیمارستان 96 تختی  پاستور را با امکانات پیشرفته تحویل دادند و تنها نشانی که از خود گذاشتند همان نام پاستور بود که بر بیمارستان نهادند

پی نوشت:

1-فکر میکنم حوصله شما سر میره سعی میکنم خلاصه تر بنویسم

2-دیشب شیفت بودم خوب نبود مریض زیاد داشتیم

3-یه پیرزنه آمده میگه میخوام نوار قلب بگیرم .میگم برو بگیر .میگه آخه باید دکتر بنویسه.میپرسم الان قلبت درد میکنه؟میگه نه.میگم سابقه بیماری یا سکته قلبی داری ؟میگه نه و میگه یه آزمایش قندم میخوام.میگم مادرجون وقتی علامتی نداری نیاز به گرفتن نوار و آزمایش نیست میگه من مادر پرسنل همینجا هستم یه شب درمیون میام میگریم یه بار چیزیم نباشه((واسه پرسنل و پدر و مادرشون نوار قلب و ویزیت دکتر رایگانه)) تو دکترای اینجا فقط شما هستید که نمی نویسید و هی سوال میکنید

4-ساعت 12 شبه خانمه آمده میگه روز به خیر دکتر من عادت به پنی سیلین و دگزا دارم چون سرماخوردگیم علائمش از آخر شروع میشه و بعد میاد اول برام بنوسید بزنم .نگاش میکنم .میگه از بس سرماخوردگیم شدیده روز و شب و قاطی کردم

5-از زندانیایی جدیدی که میان زندان تست هم واسه شیشه و هم حشیش و هم تریاک و ترکیباتش میگیریم یه نفر بود هر سه تا مثبت بود .بهش گفتم چیزی دیگه بود که نکشیده باشی؟ میگه گفتم دارم میام زندان یه حالی به بدن بدم

5-یه آقاهه آمده میگه من شبا میزنم به جدول.میگم خوب مواظب باش.میخنده میگه از اون جهت میگم دکتر .میگم متوجه نمیشم .سرخ میشه سفیده میشه.میگه شبها تو خواب دچار انزال میشم





نظرات 11 + ارسال نظر
ریحان چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 15:52 http://dr-reihan.persianblog.ir

مریضای با مزه ای به تورت می خورن!

تنها تو این مورد شانس داریم

یلدا چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 21:06 http://khaterestoon.blogsky.com

کاش تند تر بنویسی
نوشته هاتو خیلی دوست دارم ...

دلژین چهارشنبه 5 آبان 1389 ساعت 22:44 http://drdeljeen.com

این شماره 5 دیگه خداااااااااااا بود

من(رها)! پنج‌شنبه 6 آبان 1389 ساعت 14:05

این جا دوتا ۵ هسا ولی ۵ دومیه خیلی باحال ل ل ل بود!!!دی!!!

سمیرا جمعه 7 آبان 1389 ساعت 00:04

سلام جناب دکتر.وبلاگتون عالیه.امیدوارم موفق باشین.

سعیده جمعه 7 آبان 1389 ساعت 00:50 http://lostgirlworld.wordpress.com/

چقدر شغلی که با مردم سر کار داشته باشه آدم جالبه .. شاید برای خودتون خسته کننده بشه اما منی که وبلاگتون رو میخونم واقعا واسم جالبه حرف های مردم .. والبته خیلی وقت ها هم طنز :q
موفق باشید هرجا که هستین ..

دکتر اجازه میدی لینکت کنم....

سارا از ژوژمان سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 22:44 http://judgment89.wordpress.com/

چه خوب بازسازی بنای ارگ آغاز شده باورم نمیشه:-)
یکی از بزرگترین افسوس هام همین از دست دادن بنای بزرگ ارگ ه ! خیلی دوست داشتم عظمتشو از نزدیک می دیدم .. حیف ...
۳ - ببخشیدا ! ولی چقدر پررو ! :-o
5- میگم نکنه مثل فرار از زندان یکی از زندانی ها رو فراری بدین
،در درمانگاه رو باز نذارین یه وقت!بعد مجبور میشین خودتون هم باهاش فراری بشین:))

[ بدون نام ] یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 10:01

عالیه دکتر از نیویورک وبلاگتو می خونم و لذت می برم.

یه وقت نری اون ور اب . تو رو خدا همین جا بمون. ملت میخانت دکتر .

hamideh alizadeh یکشنبه 4 فروردین 1392 ساعت 20:14

سلام، آیا تحریمها ما را بدبخت کرده یا دزدیهای آقایان؟ از یک طرف آقایان بسیج در کشورهایی مثل سودان با میلیاردها دلار سختی میکشند از یک طرف تحریمها و دلار ۴۰۰۰ تومن روزگار ما ملت بیچارهٔ ایران را سیاه کرده. ‌ای والله آقای دکتر محمود واقعا که شاهکار کردی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد